پس اندازهای قطره ای

توی این پست می خواهم راجع به اهمیت باهوش عمل کردن توی زندگی آمریکایی حرف بزنم و بیشتر هم بعد اقتصادی قضیه مدنظرم هست.  

ادامه مطلب ...

از همه جا

یکشنبه شب است و آخر هفته هم همه اش به تمیز کردن و جابجا کردن وسایل گذشت. کارهای آشپزخانه و اتاق نشیمن تمام شد خوشبختانه. اتاق خواب و کمدها هنوز کلی کار دارند اما درمجموع راضیم از روند کارها.

 فردا اولین روز پسرک در کودکستان جدیدش هست، کمی استرس دارم اما هرچه زودتر ببرمش بهتر است چون این روزها سرم خلوت‌تر است و می توانم نصفه روز بگذارمش تا کم کم به محیط جدید عادت کند.

فردا باید بروم آزمایشهای چکاپ سالیانه را انجام بدهم و بنشینم برنامه ریزی فشرده کنم برای بیست روز باقی مانده به امتحان بورد. خوب است که امتحان قوانین و مقررات دارو دو هفته بعد از این امتحان است و فعلا لازم نیست نگران باشم. کورس احیای قلبی پیشرفته را هم باید قبل از شروع رزیدنسی تمام‌ کنم. یادم باشد این هفته کلاسش را بروم و نسخه اش را بپیچم.

 حالم هم نسبتا خوب است و بدون اطلاع دکترم، دوز دارویم را کم کرده ام و توی این یک هفته بدنم مشکلی نداشته و حال روحیم هم نسبتا ثابت بوده. علت این کارم این است که بیشتر از یک سال و نیم است که برای اضطراب و افسردگی ام روی این دارو هستم که به مرور دکترم دوزش را بالا برد تا جواب مطلوب را بگیرم. شش ماهی بود که روی حداکثر دوز بودم و فکر کردم الان که موارد استرس زا خیلی کمتر شده بهتر است که آهسته آهسته کمش کنم تا وابستگی بدنم هم کمتر شود. این دارو جوری است که اگر یک شب نخورم فردا صبحش با سردرد و سنگینی سر از خواب بیدار می شوم و البته اگر بخواهیم برای بچه ی دوم اقدام کنیم باید قطعش کنم. دیگر این هم از مزایا/معایب فارمسیست بودن هست خودت داروها و دوزشان را تغییر می دهی. بعضی وقتها یادم می رود دیگر دانشجو نیستم و از همه عجیبتر اینکه دکتر داروساز شده ام و یک عنوان دکتر اول اسمم دارم. توی محیط بیمارستانهای اینجا، معمولا پیشوند دکتر برای پزشکان استفاده می شود و بقیه حیطه ها که مدرک دکتری دارند معمولا با عنوان شغل‌شان معرفی می شوند مثلا توی جمع تیم درمان می گویند "صحرا هستم فارمسیست" و جلوی مریض ها شنیده ام اینطوری معرفی می کنند "دکتر صحرا هستم فارمسیست شما". طول می کشد تا از نظر ذهنی از فاز دانشجویی وارد فاز کاری شوم و خوبی رزیدنسی این است که این دوران گذار را آسانتر می کند چون همیشه سوپروایزر و مربی و استادی هست که می توان ازشان کمک گرفت. 

خانه ی جدید، شنا، فوتبال و غیره

یک هفته ای هست که درگیر اثاث کشی هستیم. اینقدر این روزها کار سرمان ریخته که نه من نه همسر فرصت کردیم وسایل را جابجا کنیم و همه کارتنها باز نشده گوشه و کنار منتظرمان نشستند.

  ادامه مطلب ...

حرکات موزون

دیشب همسر یه کلیپ از گروه رقص quickstyle پخش کرد. یه عده جوان از سرتاسر دنیا که رقص های کشورهای مختلف رو به روز کردند و با تم طنز اجرا می کنند. کلیپ که شروع شد همسرجان بلند شد به رقصیدن و پسرک هم پشت بندش بلند شد. اینقدر خندیدم که حد نداشت چون ریتم رقصشان تند بود پسرک هر قسمتی را که می توانست اجرا می کرد. این وسط به من هم نگاه میکرد که یعنی مامانی تو هم بیا وسط! من هم در حد دست زدن و پا کوبیدن همیاری می کردم. آخرهای کلیپ پسرک خیس عرق شده بود و رو به من گفت it's hot و شروع کرد صورتش را دست کشیدن. به همسر اشاره کردم که کافی است و خلاصه پسرک فرصت کرد نفسی تازه کند. علاقه ی عجیبی به رقصیدن دارد و البته علتش هم همسر است که هروقت آهنگ شاد می شنود بلند می شود به حرکات موزون. البته همسر رقص به آن صورت بلد نیست و بیشتر حالت شوخی و سرگرمی به بدنش پیچ و خم می دهد :)) خلاصه که پسرک هم مثل پدرش آهنگ شاد که می شنود دست هر دویمان را می کشد که let's dance . یکی از شادترین لحظه های خانواده ی کوچک ما همین رقص های هفل هشتمان است.

سرویس بد

این بلاگ اسکای هم شورش را درآورده 

اثاث کشی یا اسباب کشی

امروز وقت امتحان بورد را گرفتم، دقیقا یک ماه و دو روز دیگر. باید شروع کنم به خواندن. برنامه ام این است قبل از شلوغ شدن مسئولیتهای رزیدنسی پرونده ی امتحانها را ببندم. آخر هفته ی دیگر اسباب کشی هم داریم. البته زیاد نگرانش نیستم امروز و فردا خرده ریزه ها را با کمک همسر جمع می کنیم و درشتهایش هم که کار مردهاست.

  ادامه مطلب ...

صفحه مورد نظر در دسترس نمی باشد

چند روزی دسترسی به بلاگ اسکای نداشتم اولش فکر کردم مشکل فقط برای من است اما وبلاگ ترانه را که خواندم فهمیدم مشکل از آی پی ماست. به هرحال در نبود دنیای وبلاگی برای دو روز متوجه شدم چقدر عادت کرده ام به خواندن وبلاگ‌هایتان. درست است که کامنت زیاد نمی گذارم اما به همه سر می زنم و کم و بیش از حال و احوالتان خبر دارم. شاید باور نکنید ولی خواندن وبلاگها غالب مطالعه ی فارسی است که این روزها دارم. اگر آن را هم حذف کنم فکر کنم دامنه ی لغاتم روز به روز محدودتر می شود. فکر کنم باید یک برنامه به زبان فارسی را به لیست تماشایم اضافه کنم، کتاب فارسی هم باید بگذارم در لیست خواندنم، راستش دیگر دوست ندارم کتاب ترجمه بخوانم چرا که متوجه شدم چقدر متن اصلی می تواند در ترجمه تغییر کند. خلاصه اینکه ممنون که می نویسید و کمک می کنید فارسی را پاس بدارم :)

ساحل گردی

پرونده فارغ التحصیلی هم بسته شد بالاخره. البته که چند روز پیش تمام شد اما به اشتراک گذاشتن عکسها و آپدیت کردن پروفایلهای مختلف تا امروز که مجموعه عکسهای فارغ التحصیلیم به دستم رسید به درازا کشید. 

 

ادامه مطلب ...