باران

چند وقت است شبهایی مثل امشب که دیروقت می خواهم بخوابم، باران هم شروع به باریدن می کند‌. من کی اینقدر نازنازی شدم که صدای شرشر باران  نمی گذارد بخوابم،  خودم خبر ندارم. اینجا همه مدل بارانی می آید، از ریز یکدست عاشقانه گرفته تا حجم عظیم قطره های باران انگار که شلنگ گرفته باشند‌. امشب از همین شلنگی هاست. شرشر آب از ناودانها انگار مستقیم توی مغزم سرازیر می شود. بخواب صحرا که فردا آغاز ماراتن دیگری است.