صحرا یک من سختگیر دارد. منی که وقتی سرش خلوت می شود نمک روی زخمهایش می پاشد تا صحرای فراموشکار یادش بماند که دل حریم امنی است و هر غریبه ای نباید بدان راه پیدا کند. حق دارد. صحرا خیلی ساده دل است، زود اعتماد می کند، زود دل می بندد. من سختگیر اینطوری از صحرا مراقبت می کند.
یکی آمده می خواهد صحرا را با خودش ببرد آن دورها. صحرا اما دیگر نمی خواهد مسیر زندگیش را به کسی وابسته کند. نمی خواهد از اهدافش دست بکشد به خاطر وعده های دیگری. صحرا می خواهد در همین مسیری که هست پیش برود...