موهایم را رنگ کردم و کوتاه. چه رنگی؟ مسی! یک چیزی بین شرابی و قرمز. خیلی وقت بود دلم می خواست این رنگ را امتحان کنم و بالاخره فرصت شد تا تستش کنم. فکر کنم باید چند روز بگذارم بماند تا رنگ خودش را نشان دهد. اول فکر می کردم خیلی خاص باشد اما الان که می بینم پایه اش مثل موی خودم تیره است خیلی به دلم ننشست. از عروسی به بعد همه اش رنگ های روشن بود و این بار مثلا تنوع ایجاد کرده ام. موی کوتاه پسرانه و دوباره کله ام سبک شده‌. حس خوبی است وقتی از شلختگی موهایم درآمده ام. حس خوب جوانی!

همین امروز میان حرفهایم با همسر جان ملتفت شدم یک ماه مانده تا رمضان. خدای من زمان چقدر زود می گذرد انگار همین چند روز پیش بود اولین افطاری دو نفره مان. 

جدیدا یک کلاس می روم به اسم آفرینش. در مورد جایگزین کردن خاطرات بد است با خاطرات خوب. یک جورهایی من را یاد کلاس های دینی مدرسه می اندازد. پر است از انرژی مثبت در کنار بیرون ریختن انرژی های منفی حبس شده. 

دیگر اینکه به خاطر مارگارت که معده اش با آرد گندم سازگار نیست و هربار که به خانه مان می آید نمی توانم چای خالی جلویش بگذارم توفیق اجباری شده شیرینی برنجی و حلوا برنجی پختم که چشم نخورم خوب از آب درآمد. 

کلا این روزها ذهنم مشغول است، نمی دانم دقیقا به چی مشغول است ولی انگار فضای ذهنم را پر کرده اند جوری که گاهی تمرکز کردن برایم سخت می شود. فکر کنم علائم ترک کردن است.

قدرت دعا

کل هفته را مشغول کار بودم و حسابی سرم شلوغ بود. بعد از اسباب کشی لابلای وقت های خالی اگر خستگی مجال می داد بالاخره توانستم خانه را جمع و جور کنم. همسر جان هم وضعیتش دست کمی از من نداشت. اضافه کاریهای اجباری و کاغذبازیهای تغییر آدرس، تمام وقت آزادش را گرفته. اینجا وقتی آدرست عوض می شود باید به هزار و یک جا گزارش تغییر آدرست را بدهی.

خبر جدید اینکه سه واحد حکومت فدرال را آنلاین یا به قولی غیر حضوری برداشتم که از هفته ی آینده شروع می شود. یک ماه بیشتر نیست و ماه بعد هم تاریخ آمریکا را آنلاین بر می دارم. تابستان هم سه واحد شیمی آلی ۱ باید پاس کنم. خبر خوب اینکه دانشگاه  شهر خودمان دوره چهارساله ی داروسازی را آورده و مدارک تحصیلی خارج از کشور را هم قبول می کند. پس باید تمام تمرکزم را روی پذیرش در این دانشگاه بگذارم تا دیگر نیازی به جابجایی به شهر دیگر نباشد. اگر زود بجنبم و امتحان های مربوطه را با نمره خوب پاس کنم خدا بخواهد می توانم سال بعد امید به قبولی داشته باشم. وای اگر بشود چه می شود! سرشار از انگیزه هستم و می خواهم از این چالش بزرگ با موفقیت عبور کنم.خدایا خودت هوایم را داشته باش. برایم خیلی دعا کنید. من شدیدا به قدرت دعا اعتقاد دارم و واقعا اثرات آن را در زندگیم دیده ام. شاید باورتان نشود ولی برای همین دانشگاهی که به تازگی دوره ی چهار ساله اش را آورده با دوستم مارگارت حرف زده بودیم و او اصرار داشت که من نباید از این شهر بروم چون اینجا دوستانی دارم که دوستم دارند و گفته بود من دعا می کنم تا تو در این شهر بتوانی درست را ادامه بدهی ! و حالا کمتر از یکی دو ماه نیست که این دانشگاه که فقط دوره ی اینترنی داروسازی را داشت تصمیم گرفته کل چهار سال را یکجا در شهرمان شروع کند. آن هم یکی از تاپ ترین دانشگاهها! اوه خدای من! من که این را نشانه ای اختصاصی برای خودم می دانم! و برای همین می خواهم برایم دعا کنید. مطمئنم قدرت دعای مادرم، مادر همسر جان و دوستانِ جانم همگی در روشن شدن چراغ های راهم موثرند. 

مکالمه

- باورت می شود بعد از چهارده ساعت کار آنقدر دلم برایش تنگ می شود که فقط می خواهم هرچه زودتر به خانه برسم و ببینمش.

و فضا  پر می شود از قهقهه ی بلند  و ممتد همکاری که خودش یک سال بیشتر است دور از همسر و فرزندانش در این شهر کار می کند.

* قسمتی از مکالمه ی همسر جان و همکار!

* این روزها قبل از رفتن به کار، حتما مرا در خواب می بوسد.

* رابطه مان شکوفاتر باد، مرد من!

* روز مرد مبارک





نوروز مبارک

نوروزتان مبارک دوستان جان! 



 

ادامه مطلب ...