یک روز ساده

این هفته کلینیک ترک اعتیاد زندان بودم. دکتر برای سهولت و تسریع ویزیت بیماران، به بندشان می رود و در کلاس آموزشی شان می نشیند و یکی یکی زندانی ها را صدا می کند. بار اول بود که به بند مردان می رفتم.

پشت در ورودی بند ایستادیم وقتی آفیسر درب کشویی برقی را باز کرد وارد محوطه بین در خارجی و داخلی منتظر شدیم تا در خروجی بسته شود و بعد در ورودی  آهسته آهسته باز شد.  ادامه مطلب ...

مدتیه خواب شبم حسابی به هم ریخته، یا دیر خوابم میبره یا زود زود. چند بار هم بیدار میشم و به سختی میتونم دوباره بخوابم. یک دلیلش کارورزی این بلاک هست که برای اینکه بتوانم ۶ صبح آنجا باشم، ۴:۳۰ صبح از خواب بیدار می شوم و ۵:۱۵ از خانه بیرون می زنم. این شش هفته کارورزی انتخابی خودم را می روم که روانپزشکی است و محلش هم زندان شهر است. بله من هر روز صبح می روم زندان و بیماران روان را ویزیت می کنم. شاید بعدا در موردش بیشتر بنویسم اما امروز پیش رئیس کل روانپزشکی زندان بودیم و از قضا یک دکتر مسلمان بود‌. موضوع بحث هم پیشگیری از خودکشی بود. بر خلاف انتظارمان جلسه خیلی غیررسمی بود و حول نکات ریز کاربردی در هنگام مواجهه با بیمارانی که ریسک خودکشی شان بالاست می گشت. مغز صحبتهای دکتر این بود که در هنگام صحبت با چنین مواردی اول سختی ها و مشکلات و دلایل شخص را تایید کنید. سعی بر دست کم گرفتن مشکلاتش نکنید. دوم ببینید چه چیزی/کسی برای آن شخص خیلی مهم است و تاثیر و عواقب خودکشی او را بر آن مواردی که برایش خیلی عزیز هست تصویر کنید و اجازه دهید تا فکر کند. در دنیای تاریک چنین آدمهایی یک جرقه هم کمک می کند‌. 

داشتم از بی خوابیم می گفتم، فکر می کنم استرس اپلای کردن برای رزیدنسی منشا اصلی اضطرابم باشد که حداقل تا آخر ژانویه ادامه دارد. البته اخبار این روزها هم بی تاثیر نیس در روحیه ام. خانه هیچ وقت قرار ندارد...

پی نوشت: گندم عزیزم توی کامنتها نوشته بود از پسرک هم بگم. پسرک خدا رو شکر روز به روز وروجک تر می شود، شده این پسر خوش رو و همیشه لبخند به لب که روح آدم تازه می شود هربار لبخندش را می بیند. کم و بیش کلمات را استفاده می کند ترکیبی از فارسی و انگلیسی. شمردن انگلیسی را تا شش بلد است و حتی اعداد را می شناسد. فارسی "بده دیگه" را یاد گرفته و ماما و ددی/بابا را استفاده می کند. سیب را اپل می گوید و آب را آب. هواپیما را که در آسمان می بیند "هاپاما" می گوید و همه ی سگ ها را "اَپو" یا همان هاپو صدا می کند. باید بیشتر وقت بگذارم روی فارسیش اما خدا رو شکر کم کم دارد راه می افتد.