راست می گویند که وقتی اتفاق خوبی برایت می افتد خیلی با صدای بلند شادی نکن که غم در کمین نشسته. دیروز از خوشحالی در اوج آسمان بودم و امروز با شنیدن خبر از دست دادن جوانترین دایی ام دلم شکسته. دایی میم اسطوره دوران بچگیم بود، محبوب همه ی بچه ها و بزرگترها. نمی دانم چطور شد ورق روزگار برگشت و دایی میم در سی و چند سالگی  سکته کرد و زندگیش به کلی تغییر کرد. مادرم در تمام این سالها بی وقفه هوایش را داشت اما دایی دیگر دایی سابق نشد. خیلی حرفهای نگفته هست ولی گفتنشان دردی را درمان نمی کند. دلم حسابی شکسته، دایی نازنینم متاسفم که خواهرزاده ی خوبی برایت نبودم. متاسفم که زنگ نزدم با اینکه گفته بودی دلت برایم تنگ شده اما من انقدر غرق شلوغی های زندگی شده بودم که فراموش کردم احوالت را بگیرم. همه ی نزدیکانت در حقت کوتاهی کردند و من هم یکی از آنها بودم.  دایی جان مرا ببخش، کاش بیشتر هوایت را داشتم...

روزی به یاد ماندنی!

از دیروز استرس نتایج را داشتم، شب زودتر خوابیدم در نتیجه زود هم بیدار شدم، آن هم ساعت ۳ صبح! 

ادامه مطلب ...

تو تلاش کن بقیه اش با...

این روزها استرسم به سقفش رسیده، هشت روز دیگر نتایج رزیدنسی می آید. به قول استادم تو انتخاب‌هایت را به "universe" فرستادی و بهترین برایت اتفاق می افتد فکر کنم می شود معادل "تو تلاشت را بکن بقیه اش با خدا"ی خودمان. کارورزی که الان هستم کلینیک دیابت، چربی و فشار خون هست برای اعضای سابق ارتش. دو روز هفته بیمار حضوری می بینیم و جمعه ها تلفنی. بقیه هفته را خانه می مانم و روی بقیه تکالیف کارورزی کار می کنم. سعی می کنم روی کارهایم تمرکز کنم و به نتیجه رزیدنسی فکر نکنم چون جز تپش قلب و بی خوابی چیز دیگری برایم ندارد.

نوروز هم دارد نزدیک می شود، پارسال اولین سالی بود که سفره هفت سین نچیدم. فکر می کنم زمان اوج افسردگی و اضطرابم بود. ببینم  آخر هفته می رسم بروم  یک سری ظرف جدید بگیرم برای هفت سین. چند وقت پیش می خواستم از Etsy بشقابهای میناکاری دست ساز خانمهای ایرانی ساکن اینجا را بخرم اما فراموش کردم و الان هم قیمتها خیلی بالاست هم به موقع به دستم نمی رسد. امسال پسرک آنقدر بزرگ شده که نوروز برایش معنا داشته باشد و فکر می کنم زمان خوبی است کم کم با فرهنگمان آشنا شود. 

دوست دارم شروع کنم به ورزش کردن، فکر کنم اولین قدم روشن کردن تردمیل گوشه خانه است  خصوصا حالا که نیاز دارم حواسم را پرت کنم و  فشار دانشگاه کمتر شده. 

رده بندی

امروز آخرین مصاحبه رزیدنسی را انجام دادم و پرونده مصاحبه ها را بستم. حالا نوبت قسمت سخت رنکینگ یا رده بندی هست. هنوز مطمئن نیستم که انتخاب اولم را کدام بیمارستان بگذارم. توی شهرمان با دو تا بیمارستان مصاحبه داشتم و به نظرم توی هر دو شانس خوبی دارم. یکی بهترین بیمارستان شهر است ، سختگیریش بیشتر است اما تقریبا تمام ویژگی هایی را که  برای یک تجربه ی آموزشی ایده آل در ذهن دارم دارد. تنها مشکلش تعداد کم روزهای مرخصی با حقوق یا همان PTO است. رزیدنسی مسئولیتهای زیادی دارد و می تواند تا حد زیادی انرژی آدم را بگیرد. وقتی با رزیدنتهای بیمارستان های مختلف حرف می زدم خوشحال ترینشان آنهایی بودند  که تعداد pto بیشتری داشتند چون می توانستند خانه بمانند و روی پروژه هایشان تمرکز کنند یا این که صرفا نفسی تازه کنند. بیمارستان دوم هم خیلی مزایا دارد مهمترینش وجود مدیری فوق العاده دلسوز و حامی هست. همه ویژگی هایی که می خواهم دارد جز اینکه کلینیک تخصصی برای بیماری‌های مزمن ندارد در حالی که بیمارستان اول که بزرگتر است  رزدینتهایش را ملزم می کند به هفته ای ۴ ساعت حضور در کلینیک بزرگ و شلوغش. خوبی بیمارستان دوم این است که وابسته به دانشکده فارمسی ام هست و همگی استادهای باسواد و دلسوزی هستند و البته نزدیک ۳۰ روز tpo دارد آن هم چون دانشگاه ما دانشگاه ایالتی هست و تمام تعطیلات دولتی دانشجوها و رزیدنتی تعطیل هستند. این یعنی کلی فشار کمتر و به قول اینجایی ها لایف-وورک بالانس بهتر. خوبی دیگر بیمارستان دوم این است که برنامه رزیدنسی را جوری چیده اند که رزیدنت بتواند در اکثریت بخشهای بالینی تخصص پیدا کند. بیمارستان اول تمام بخش‌های پیوند اعضا را که بخش مورد علاقه من است دارد از جمله قلب، ریه، گوارش و کلیه و مغز استخوان در حالی که بیمارستان دوم فقط پیوند کلیه دارد البته که برای تجربه سال اول کافی است ولی خب داشتن گزینه های بیشتر همیشه بهتر است. مصاحبه دیروزم با بیمارستانی هست در شهری دیگر. شهری بس بزرگتر با موقعیتهای کاری خیلی بیشتر. مصاحبه ام حضوری بود بر خلاف بیشتر بیمارستان های دیگر که مصاحبه را مجازی انجام دادند. بیمارستان به نسبت کوچکتری هست اما خدمات اختصاصی تری ارائه می دهد. تیم جوان و پرانرژی  و صمیمی. تنها مشکلش این است که پیوند عضو ندارد اما امکان این را دارند که رزیدنت را به بیمارستان مادر در مرکز شهر بفرستند برای دوره ی پیوند عضو. و یک مزیت دیگر که البته فقط برای یک سال است و نباید مبنای تصمیم گیری باشد حقوق بالایش است. ولی وقتی به هزینه ی جابجایی و خیلی چیزهای دیگر فکر می کنم به نظرم در نهایت همانی می شود که برنامه های شهر خودم پیشنهاد می دهند. چند تا بیمارستان دیگر هم هست که در رده های آخرم قرار می گیرند. باید یک لیست مزایا و معایب درست کنم و بر اساس آن تصمیم بگیرم‌. فعلا همین