تو تلاش کن بقیه اش با...

این روزها استرسم به سقفش رسیده، هشت روز دیگر نتایج رزیدنسی می آید. به قول استادم تو انتخاب‌هایت را به "universe" فرستادی و بهترین برایت اتفاق می افتد فکر کنم می شود معادل "تو تلاشت را بکن بقیه اش با خدا"ی خودمان. کارورزی که الان هستم کلینیک دیابت، چربی و فشار خون هست برای اعضای سابق ارتش. دو روز هفته بیمار حضوری می بینیم و جمعه ها تلفنی. بقیه هفته را خانه می مانم و روی بقیه تکالیف کارورزی کار می کنم. سعی می کنم روی کارهایم تمرکز کنم و به نتیجه رزیدنسی فکر نکنم چون جز تپش قلب و بی خوابی چیز دیگری برایم ندارد.

نوروز هم دارد نزدیک می شود، پارسال اولین سالی بود که سفره هفت سین نچیدم. فکر می کنم زمان اوج افسردگی و اضطرابم بود. ببینم  آخر هفته می رسم بروم  یک سری ظرف جدید بگیرم برای هفت سین. چند وقت پیش می خواستم از Etsy بشقابهای میناکاری دست ساز خانمهای ایرانی ساکن اینجا را بخرم اما فراموش کردم و الان هم قیمتها خیلی بالاست هم به موقع به دستم نمی رسد. امسال پسرک آنقدر بزرگ شده که نوروز برایش معنا داشته باشد و فکر می کنم زمان خوبی است کم کم با فرهنگمان آشنا شود. 

دوست دارم شروع کنم به ورزش کردن، فکر کنم اولین قدم روشن کردن تردمیل گوشه خانه است  خصوصا حالا که نیاز دارم حواسم را پرت کنم و  فشار دانشگاه کمتر شده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد