نوروز، سال نو، و بهار مبارک. به امید سالی سرشار از سلامتی، سرور و کامیابی برای همه ی دوستان وبلاگیم

دو ماهگی

پسر کوچولوی مامان دو ماهه شده، واکسنهای دوماهگی اش را زدیم، یکی دو روز ناخوش احوال بود و هنوز کمی بهانه گیری می کند اما در کل حالش خوب است. شیرخشک پسرک خیلی معده اش را اذیت می کرد دکتر توصیه کرد شیرش‌را عوض کنیم، شیر جدیدش که فرمول ضد نفخ و ساده هضم داشت بوی تند و مزه ی تلخی می داد. پسرک نخورد که نخورد. از آنجایی که پسرک خیلی باهوش است شیرش را مزه مزه می کرد و اگر می دید مزه ی شیر مثل سابق  نیست اصلا قبول نمی کرد. خلاصه بعد از دو روز تلاش و گریه و گرسنگی نهایتا به شیر قبلیش برگشتیم و با قطره ی ضد نفخ و دعا و صلوات پسرک بعد یک هفته معده اش به اندازه کافی قوی شد و الان هم خدا رو شکر مشکل خاصی ندارد‌. پسرک اخیرا به جای گریه با صداهایی که از خودش در می آورد خبرمان می کند. یکی وقتی بیدار است و گرسنه اش شده توی چشمهایم نگاه می کند و با لحن جانگدازی او او می کند یکی هم وقتی پوشکش را خیس کرده. شبها بیشتر می خوابد و کم کم ریتم شبانه روزیش دارد تنظیم می شود. 

معاینه ی بعد از زایمانم را انجام دادم و متاسفانه اوضاع خوب نیست. گویا بخیه ها باز شده اند و باید یک جراحی سرپایی انجام بدهم. هنوز در مورد زمانش تصمیم نگرفته ام.  وضعیت روحیم هم متعاقبش خیلی تعریفی ندارد. مطب دکتر بودم که یک دفعه اشکهایم سرازیر شد. فشار روانی به اوج رسیده و در کنار همه ی اینها بالاخره پذیرفتم که پسرک را مهد بگذارم. احتمالا از هفته ی دیگر برای شروع دو سه روزی امتحانی بگذارمش ببینم چطور پیش می رود. برایمان دعا کنید.