نیازمند دعا

قصد ندارم غر بزنم، احساس شرمندگی کردم وقتی پست قبلی که نوشته بودم خواندم. مادر آقای همسر هم برگشت ولایتشان البته این روزهای آخری پذیرش همه چیز برایم آسان تر شده بود و دیگر داشتم عادت می کردم به جدی نگرفتن غر و لندها. احتمالا بعد از ماه مبارک دوباره بهمان سر بزنند که خوب اینبار حتما رویه متفاوتی در پیش خواهم گرفت و سعی می کنم به خودم و دیگران سخت نگیرم.

 کار ویزایمان بیشتر از حد طولانی شده. در حالت عادی باید تا حالا ویزا می گرفتیم اما نمی دانم چطور شده که اینقدر کش آمده و این نگرانم کرده. نه برای خود ویزا برای وضعیت اقامتی و تحصیلی ام در ایران که معلق مانده و اگر خبری نشود تا یک ماه دیگر باید برگردم ایران تا اقامتم را تمدید کنم و این برگشتنم برنامه های اینجایم را تحت تاثیر قرار می دهد. کلاس های دانشگاه و کلاس زبانم اینجا معلق می مانند و مسلما نمی توانم به امان خدا رهایشان کنم. شرایط پیچیده ای است و فقط دعا کنید که گره از این کار باز شود.

درد دل

خسته شدم، از ایرادهای مادر شوهر، از پالیدن مدامش، از صبح بیدارمان کردنش، از طعنه و کنایه زدنش، از تفکر عروس خدمتکار است داشتنش، از همه چیزش. امشب هم سر سفره طاقت نیاوردم، جوابش را دادم و اتاق را ترک کردم. الان هم نشستم  توی راهرو و برای خودم گریه می کنم. اوضاع گوارشیم به هم ریخته است و علیرغم دل درد و حال نزارم آشپزی کردم و ایشان در همان قاشق اول می گوید چه غذای بی مزه ای. من نمی توانم صبور باشم و نمی توانمتظاهر کنم که ناراحت نمی شوم. من زن بی سیاستی هستم و نمی توانم نقش بازی کنم.

معلق

ظاهرا زندگی بر طبق روال می گذرد. اما در عمق آن بلاتکلیفی بدجوری نفوذ کرده است. آقای همسر به طور نامحسوس دچار استرس و خودخوری از وضعیت نامشخصمان شده است و عملا دارد در خودش آب می شود. دعا کنید آنچه بهترین است برایمان اتفاق بیفتد.

ده روز است مادرآقای همسر مهمانمان است. کاتاراکت چشمش را عمل کرده و رو به بهبود است. مادرشوهرم زن پرحرف و ایرادگیری اشت. به همه چیز کار دارد و در رده ی پیرزنهای دوست داشتنی قرار نمی گیرد. از آشپزی بدم آمده چون  هرچه درست کنم یک ایرادی رویش می گذارد و زهرم می کند. آقای همسر می گوید شخصیت مادرشان را همینطوری پذیرفته اند و من هم بهتر است خودم را اذیت نکنم و یک گوشم را در بگیرم و گوش دیگر را دروازه. برای من سخت است، بیشتر دعا می کنم تا زودتر حالش خوب شود و برگردد خانه شان. 

اینجا رقابت شدیدی شکل گرفته میان دانشگاههای خصوصی برای جذب من به عنوان هیئت علمی و از آنجایی که تکلیف رفتن و ماندن ما مشخص نیست پیشنهادها را معلق نگه داشته ام.