قصد ندارم غر بزنم، احساس شرمندگی کردم وقتی پست قبلی که نوشته بودم خواندم. مادر آقای همسر هم برگشت ولایتشان البته این روزهای آخری پذیرش همه چیز برایم آسان تر شده بود و دیگر داشتم عادت می کردم به جدی نگرفتن غر و لندها. احتمالا بعد از ماه مبارک دوباره بهمان سر بزنند که خوب اینبار حتما رویه متفاوتی در پیش خواهم گرفت و سعی می کنم به خودم و دیگران سخت نگیرم.
کار ویزایمان بیشتر از حد طولانی شده. در حالت عادی باید تا حالا ویزا می گرفتیم اما نمی دانم چطور شده که اینقدر کش آمده و این نگرانم کرده. نه برای خود ویزا برای وضعیت اقامتی و تحصیلی ام در ایران که معلق مانده و اگر خبری نشود تا یک ماه دیگر باید برگردم ایران تا اقامتم را تمدید کنم و این برگشتنم برنامه های اینجایم را تحت تاثیر قرار می دهد. کلاس های دانشگاه و کلاس زبانم اینجا معلق می مانند و مسلما نمی توانم به امان خدا رهایشان کنم. شرایط پیچیده ای است و فقط دعا کنید که گره از این کار باز شود.
عزیزم غصه نخور انشاالله که همه چی ردیف میشه. همیشه شاد و سلامت باشی عزیزکم
قربانت بیضا جان، انشاءالله
توکل بر خدا
بهترین ها برات اتفاق بیفته ان شالله
نگران نباش
تو دختر قوی ای هستی
انشاالله گندم عزیز. برامون دعا کن