صندلی داغ

در پاسخ به چالش وبلاگ جناب هاتف در اینجا در گرامیداشت روز وبلاگ نویسی فارسی در شانزده شهریور این پست را اختصاص داده ام به سوال های یک صندلی داغ وبلاگی. من البته دنبال مسابقه و برنده شدن نیستم. مسلما از خواننده هایم هم نمی خواهم بروند به فلان شماره پیامک بدهند که من برنده شوم! فقط این چالش بهانه ای شد برای مرور آنچه در دوران وبلاگ نویسی ام گذشت.  این شما و صحرا در صندلی داغ:

۱. وبلاگ نویسی رو چطوری و از چه زمانی شروع کردین. از حال اولین پستتون بگین و اگر میدونین روزش رو هم بنویسین. حال و هوای اون روزها رو بگین. اولین بار که به دنیای وبلاگ نویسی پا گذاشتم فروردین ۱۳۸۹ بود.  یادم است با یک نقل قول از اُشو شروع کردم راجع به آزادی. می دانستم جایی را می خواستم که از خودم بنویسم برای خودم. و آن وبلاگ اکنون در گورستان وبلاگستان دفن شده با تمام خاطرات شیرین و تلخِ تلخِ تلخش...

۲. وبلاگ نویسی آیا چهارچوب خاصی داره؟ آیا باید به یک قواعدی پایبند بود یا خیر؟ نظرتون رو بگین.  به نظرم جذبه ی گشت و گذار در دنیای وبلاگ ها به نداشتن چارچوب خاص و در بند نبودن قاعده و بند است. البته من وبلاگهایی را که کارشان کپی و پیست است و محتوایی تولید نمی کنند را اصلا مخاطب قرار نمی دهم. منظورم دوستان جانِ وبلاگ نویسی است که خانه مجازیشان هر کدام عطر و بوی خودش را دارد. از گندم وفادار به خواننده هایش، بهار بانوی خوش انرژی، باران با آن عکسهای تروتازه ی شمالی تا دکتر هفتی که تمام بی اعصابی هایش را می نویسد. اگر قرار بود اینها قاعده مند باشند که دیگر همه اش می شد خانه های مسکن مهری با یک سر و شکل و کمترین استحکام. اما حالا هر کدام خانه ی باشکوهی دارند که می توانم هر روز چند دقیقه ای مهمانشان باشم بی آنکه لحظه ای احساس رخوت و کسالت بکنم.

۳. مخاطب هدف شما معمولا کیه ؟ برای کی می نویسین؟ (مخاطب خاص منظورم نیست. خوانندگان وبلاگ منظورمه.برای کدام دسته از خوانندگان می نویسین). اوایل برای خودم می نوشتم. همین که جایی بود از آنچه برایم اتفاق می افتاد بی قید می نوشتم راضیم می کرد. اما بعد که خواننده پیدا کردم و بعضی از خواننده ها به دوستان خوبم تبدیل شدند هم برای خودم هم برای آنها نوشتم. دنیای وبلاگ متاسفانه طوری است که نمی توانی دوستان خوبت را همیشه داشته باشی. دوستی که تصمیم گرفت دیگر ننویسد و غیبش زد. دوستی که تصمیمی نگرفت و غیبش زد. دوستانی که به مرور از وبلاگستان کوچ کردند و  تو همچنان دلتنگ نوشته ها، نظرات و  دوستی هایشان هستی. صادقانه بگویم اوایل برایم مهم نبود که کسی نوشته هایم را بخواند و روزانه نویسی ام خط سیر ثابتی داشت اما حالا که یکی دو تا کامنت برای هر نوشته ام بیشتر نمی گیرم انگیزه ی سابق را ندارم. البته سپاسگزار دوستان عزیزی چون گندم جان و کیهان خان هستم که همچنان به صفحه ی بی رمق من سر می زنند.

۴. وضعیت فعلی وبلاگستان رو چطور می بینین؟ رکود 

۵. فکر می کنین برای جلوگیری از کپی کردن چکار میشه کرد؟ آیا مشکلی با کپی شدن دارین؟ به گمانم کار زیادی نمی شود کرد. حتی اگر امکان کپی مستقیم را از صفحه ات برداری باز هم یکی پیدا می شود اسکرین شات بگیرد. دوست نویسنده ای داشتم که می گفت وبلاگ دیگری مطالش را با کمی تغییر به نام خود می زند. این چیزها آدمهایی که در نوشتن جدی هستند را دلسرد می کند.

۶. آیا شبکه های اجتماعی دشمن وبلاگ نویسی ان؟ به نظر شما چه تاثیری روی وبلاگ داشته؟ بستگی به آدمش دارد. من فیس بوک و اینستاگرامم را دارم برای دوستان و آشنایان مورد اعتماد که جنبه هایی از زندگی شخصیم را با ایشان به اشتراک می گذارم که محدود به چارچوبی است که خودم تعیین می کنم. و وبلاگی دارم با خوانندگانی که بدون پیش داوری نشئت گرفته از بکگراندم پای حرفهایم می نشینند و دو کلام حرف حساب می زنیم.

۷. وبلاگ نویسی چه اثری روی زندگی شخصی تون گذاشته؟ بیشتر در موردش بنویسین؟ تا جایی که به خاطر دارم در دوره های حساس و بحران های زندگیم به طرز عجیبی به وبلاگ پناه آوردم و همیشه کسی را یافتم که دلگرمم کند، انگیزه بدهد، دعوایم کند و محرم راز باشد. نوشتن در وبلاگ در یکی از سخت ترین شکستهای عاطفی زندگیم  واقعا نجاتم داد.

۸. قدرتمند ترین زمانتون توی وبلاگ نویسی به نظرتون کی بوده و به نظر شما چه چیزی قدرت حساب میاد؟ بر اساس چه مبنایی این فکر رو می کنین؟ زمان عاشقی و فراق و هجران.‌ من معمولا آدم منطقی هستم و ذهنم خیلی خیلی سختگیر و مقرراتی است. وقتی عاشق شوم وقتی که پای قلب در میان باشد تبدیل می شوم به یک آدم دیگر. پر از کلمه می شوم که می خواهند از روحم سرریز کنند. و این درست زمانی است که چون همه من را صحرای منطقی عاقل می شناسند پناه می آورم به وبلاگی که می توانم احساساتم را در آن لحظه ی خاص، بی سانسور و بدون ترس از برچسب و پیش داوری بیان کنم. احساساتی ناب در پوشش واژه هایی عاشقانه...دوران عاشقی قدرتمندترین دوران وبلاگ نویسی ام بود.

۹. چقدر نظرات وبلاگ و آمارتون براتون مهمه (چه محتوایی چه تعدادی)‌؟ کامل توضیح بدین. خیلی دنبال آمار نیستم اما برایم‌مهم است آدم های مختلف چه برداشتی از نوشته ام می کنند. نظرات خیلی خیلی برایم ارزشمند است.

۱۰. وبلاگ چه چیزی رو به شما داد و چه چیزی ازتون گرفت؟ من آدمی هستم که برای چیزی که الان هستم قدم به قدم آزمون و خطا کردم. گاهی یک خطا را چندین بار تکرار کردم تا در نهایت درسی که باید می گرفتم را گرفتم. نوشتن در وبلاگ کمکم کرد الگوهای رفتاری درست و نادرستم را پیدا کنم. دوستانی داشتم که گوشزد کردند الگوهای غلط را و دوستانی که دل به دلم دادند موقعی که تصمیم های درست سخت می گرفتم. وبلاگ بیشتر از آنکه چیزی از من بگیرد، چیزها به من بخشیده.

۱۱. مشکلاتی که سر راه وبلاگ نویسی هست چیه؟ داشتن مخاطب. به گمانم مخاطب چیزی است که هیچ نویسنده ای، چه یک وبلاگر آماتور، چه یک نویسنده ی مشهور، نمی توانند بیخیالش شوند. سخت است مخاطب  خوب پیدا کردن در این درندشت وبلاگستان.

۱۲. حذابیت وبلاگ ها و وبلاگ نویسی توی چیه؟ آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند!

۱۳. چی نگه تون داشته که نوشتن وبلاگتون رو ادامه میدین؟ هر وقت اینجا می نویسم انگار وقتی به خود خودم اختصاص داده ام. به آن خودی که در هیاهوی روزمره ی زندگی، کمتر حالش را می پرسم‌. به وبلاگ نویسی ادامه می دهم چون به این زمان های خلوت با خودم نیاز دارم.

۱۴. دوست خوبی از وبلاگ پیدا کردین؟ چقدر باهاش صمیمی شدین؟ چندین دوست خوب دارم. هیچوقت خارج از دنیای مجازی ندیدمشان. یکی شان شخصیت واقعی ام را می شناسد اما آنقدر برایم عزیز است که باعث شده مرز دنیای مجازی  و واقعی را کمی خم کنم تا او در قالب هر دو دنیایم بگنجد. 

۱۵. آرزو و ایده آل شما در وبلاگ و وبلاگ نویسی (چه خودتون چه دنیای وبلاگ نویسی) چیه؟ بنویسین. داشتن دوستان دست به قلمی که هم زیبا می نویسند و هم زیباتر می اندیشند. دوستانی که برای خواندن نظرات همدیگر در مورد نوشته هایمان لحظه شماری می کنیم. دوستانی که انگار از ازل قرار بوده در مکانی، زمانی، به بهانه ای با هم آشنا شویم. نکته ی دیگر این که؛ برای من زیبانویسی خیلی مهم است. از خواندن نوشته های جاندار لذت می برم و هنوز که هنوز است دلم برای آنا و قصه هایش تنگ می شود...


نظرات 3 + ارسال نظر
بهار شیراز دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 23:33 http://baharammm.blogsky.com/

سلامممم بر صحرا بانوووو...لبخندی پت و پهن رو صورتم نشست با دیدن اسمم توی این پست....
بلاگستان دنیای شیرینی است و بهترین هدیه ها رو به من بخشیده، دوستانِ جان ام

آره واقعا دوستانی که گاهی حتی بهترازدوستان دنیای بیرون آدم را درک می کنند.

hatef دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 03:34 http://blog.hatef.click

خیلی ممنونم که شرکت کردی.
مطالعه کردم و خیلی لذت بردم . خیلی تشکر می کنم که همراه من بودی و این روز رو پاس داشتی

ممنون از شما برای چنین بهانه ی خوبی برای نوشتن

کیهان دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 03:18 http://mkihan.blogfa.com

درود بر دوست فرهیخته ام
در بسیاری از جوابهایی که داده ای نظراتمان به هم شبیه است.
در کجا باید رای بدیم؟
بهترین آرزو ها را برات دارم

ممنونم کیهان خان. چه خوب که هم نظر هستیم‌. من در مسابقه شرکت نکردم. صرف بهانه ای بود برای نوشتن. باز هم ممنون از توجهتان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد