همکاران

هفته ی دوم رزیدنسی هم تمام شد. خیلی کارها کردیم هم من هم  هم رزیدنتهایم. 

  

مثلا هردو  پروژه ی تحقیقم را انتخاب کردم. جیمز را برای پروژه ی بزرگم انتخاب کردم که در مورد استفاده ی یک داروی ضدویروس در بیماران پیوند قلب و ریه است و برای پروژه ی کوچکتر یکی از فارمسیستهای ICU را انتخاب کردم که می خواهد در مورد یکی از داروهای ضدانعقاد خون در افراد زیر وزن استاندارد کار کند. کنارش کلی کورسهای آموزشی را کامل کردیم و هفته ی آینده تمرکزمان روی code blue و code stroke هست و داروهایی که در موقعیت‌های اورژانسی  ایست قلبی و سکته باید آماده کنیم. دیگر اینکه کمی بیشتر با هم رزیدنتهایم آشنا شدم. مینی اصالتا کره ای هست و ظاهرش کاملا شبیه همان دخترهایی هست که توی فیلم‌های کره ای می بینیم: استخوان بندی ظریف، پوست سفید و چهره‌ی دلنشین. مینی شخصیت کم حرف و محجوبی دارد، اعتماد به نفس بالایی ندارد و در اضطراب همیشگی هست. چندباری به من گفت که هنوز شروع نشده کلی استرس رزیدنسی و آینده را دارد. سعی می کنم بهش روحیه بدهم و یادآوریش کنم که تنها نیست و همیشه می تواند روی من حساب کند. رزیدنت دیگر اسمش دایان هست. از سال اول دانشگاه توی یک ردیف می نشستیم. دایان اصالتا آفریقایی هست، قدبلند با استخوان بندی درشت و ظاهری زمخت. دایان شخصیت جدی و تلاشگری دارد و تا لازم نباشد حرف نمی زند. معمولا در مکالمه های کوتاه ما شرکت نمی کند و چیزی نمی گوید مگر ازش پرسیده شود. از آنجایی که من از قبل باهاش آشنایی داشتم می دانم که گاهی اوقات خیلی استرسی می شود اما معمولا با کسی در موردش حرف نمی زند. گاهی که تنها می شویم از نگرانی هایش حرف می زند که نشان می دهد به من اعتماد دارد. رزیدنت دیگری که همراهمان است رزیدنت مدیریت فارمسی است که برنامه اش با ما فرق می کند او قرار است دو سال اینجا بماند و علاوه بر کارورزی های بالینی، دوره های مدیریت هم می بیند. اسم این آقا براد هست، سفیدپوست هست، اعتماد به نفس بالایی دارد و نامزدش شنوایی سنج است. از ایالت دیگری به تگزاس آمده اند در جستجوی فرصتهای شغلی بهتر و البته جای درستی هم آمده اند. از همین الان می توانم ببینم بعد از پایان دوره دو ساله اش بیمارستان خودمان استخدامش می کند و چه جایی بهتر از بیمارستان ما با بهترین مزایا و امکان ارتقا به موقعیتهای بالاتر در مدت زمان کوتاه. براد تنها پسر جمع ماست و حتی رزیدنتهای سال بالایی هم همه دختر هستند. اصرار زیادی دارد که نشان دهد همه چیز برایش به خوبی پیش می رود، گاهی متوجه می شوم که حالش گرفته یا تحت فشار است ولی در موردش زیاد حرف نمی زند. سو رزیدنت سال بالایی مدیریت است و با اینکه طبیعتا باید از او در مورد خیلی چیزها راهنمایی بخواهد این کار را نمی کند، نمی دانم به خاطر این که سو دختر است یا که کلا می خواهد تریپ همه چیز دان بردارد. آن روز شنیدم سو در جلسه با مسئولشان که آنلاین بود می گفت براد کار خودش را می کند و واقعا مشورتی نمی گیرد‌. امیدوارم براد گاردش را پایین بیاورد و سعی کند با هم تیمی هایش راحتتر باشد. حرف سو پیش آمد، سو اصالتا لبنانی است، خوش برخورد، سروزبان دار، با چشمهای زیبا و موهای فرفری. لبنانی ها را با دختران زیبا و زبان آهنگین عربی می شناسند. مثل اینکه میان گویش های مختلف عربی در آن طرفها، لبنانی ها گوش نوازترین عربی را صحبت می کنند. مدی رزیدنت سال بالایی من و مینی و دایان، رزیدنت مراقبتهای ویژه است. هم دانشگاهی بودیم و سال اول رزیدنتی اش را هم همین بیمارستان بوده. مدی سفید پوست و  قد بلند هست، موهای طلایی دارد و فوق العاده مهربان است. شخصیت محبوبی هست در تیم فارمسی و همیشه سعی می کند هوای ما را داشته باشد. ترکیب متفاوت و متنوعی از شخصیتها هستیم و به نظرم این باعث می شود خیلی چیزها از همدیگر یاد بگیریم. یادم رفت بگویم همه ی ما شش نفر آفیس مشترک داریم با اتاق‌های مکعبی جداگانه. اتاق بزرگی نیست و فضای خصوصی زیادی نداریم و در نتیجه خواسته یا ناخواسته خیلی از مسائلمان را با همدیگر به اشتراک می گذاریم. تا چه پیش آید.

نظرات 15 + ارسال نظر
قره بالا یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 10:19 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

کجایید خانم دکتر ؟

هستم کم و بیش

ربولی حسن کور جمعه 6 مرداد 1402 ساعت 01:22 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
دیگه قراره هر دوهفته یکبار بنویسین؟

سلام آقای دکتر. سعیم رو میکنم ولی این ماه اول خیلی خیلی کار رو سرم ریخته بود تازه هنوز اولشه

بانوی کویر پنج‌شنبه 5 مرداد 1402 ساعت 13:01 https://banooyekavir.blogsky.com/

اگر بدانی وقتی نیستی
چقدر بیهوده ام
تلخم، خرابم و هیچ
اگر بدانی فقط ...
هیچوقت نمی روی
بانوی زیبای من
حتی به خواب ...

"عباس معروفی"

آخر هفته ات شاد و آرام صحرای قشنگم

ممنونم بانوی کویر عزیز

ماهی دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت 08:21 https://redfishi.blogsky.com

خوشم میاد از آفیس مشترک با اتاق‌های مکعبی جداگانه

لیلی شنبه 31 تیر 1402 ساعت 11:34 http://Leiligermany.blogsky.com

این پست رو باید ذخیره کنیم تا به عنوان راهنمای شخصیت های داستان زندگی شما بهش مراجعه کنیم

واقعا! باید هایلایتش کنم

قره بالا سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 09:39 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

نه بابا خانم دکتر
از تپل هرچی هم سوال بپرسی تک کلمه ای جواب میده


حال و احوال خوبه؟

خدا رو شکر خوبه همه چی
سرتون یکم خلوت‌تر بشه و دغدغه هاتون کمتر فرصت بیشتری پیدا می کنید برای حرف زدن

جان دو یکشنبه 25 تیر 1402 ساعت 06:23 https://johndoe.blogsky.com/

دست نگارش و لحن شما خیلی خوبه و اگه من این مورد رو داشتم تا الان ده تا رمان نوشته بودم
عجالتا همین الان بزنید به تخته تا اگه بعد اشکالی پیش اومد حداقل مطمئن باشید من چشم نزدم


باشه زدم به تخته، قبلنا زیاد می نوشتم الان دیگه مشغله ها زیاد شده

بهار شیراز یکشنبه 25 تیر 1402 ساعت 02:06 https://baharammm.blogsky.com/

یکی از بهترین پست هایی بود که ازت خوندم، خیلی زیبا همه را توصیف کردی ، خودت رو هم توی کامنت ....
دارم تصورت می کنم و لبخندی پت و پهن بر صورت دارم صحراجانم

لطف داری بهار جان

قره بالا یکشنبه 25 تیر 1402 ساعت 00:04 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

عععع
من فکر نمیکردم شما حجاب داشته باشید خانم دکتر

حالا فکر کنید تپل ترکیبی از این خصوصیاتی که درمورد دایان و براد گفتین هست
من چه کنم با این پسر؟

امیدوارم همه چیز عالی پیش بره

خدا حفظش کنه تپل خان را، آدمها رو نمیشه تغییر داد اما همیشه میشه راهی به درونشون باز کرد تا حرف بزنن. مثلا من همیشه سر صحبت را با دایان باز می کنم و اون انگار منتظر بوده ازش بپرسم شروع میکنه به حرف زدن، یا در مورد براد میدونم این روزها دنبال خونه میگرده و ذهنش درگیر هست ازش در مورد پروسه خونه یابی میپرسم اونم شروع میکنه تمام جزئیات رو تعریف کردن بقیه بچه هاهم ناخودآگاه وارد بحث میشن و میبینی براد پنج دقیقه ی تموم داره حرف میزنه
حجاب هم دیگه عادی شده برا من مثل بقیه لباسهایی که محل کار میپوشم

تیلوتیلو شنبه 24 تیر 1402 ساعت 23:54 https://meslehichkass.blogsky.com/

انگار داشتم یه بار دیگه سریال پزشکان را نگاه میکردم
چه آشنایی خوبی بود
میدونم ماجراهای جالبی برامون تعریف میکنی
میدونم روزهای خوبی پیش رو داری
برات بهترین ها را آرزو میکنم

ممنونم گندم جان
آره گفتم اول شخصیتها رو معرفی کنم بعد ماجراها رو که بشه راحت هرکسی رو تصور کرد

ربولی حسن کور شنبه 24 تیر 1402 ساعت 22:46 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
فقط پنجاه هفته دیگه مونده!
اگه براد قدر نمیدونه تا جامونو عوض کنیم

هاها، هفته شماری خیلی طول میکشه بیخیال شدم
براد اتفاقا خیلی دوست داره بیمارستان رو یکم طول میکشه ماسکشو برداره اما بچه ی بدی نیس

بانوی کویر شنبه 24 تیر 1402 ساعت 11:54 https://banooyekavir.blogsky.com/

چقدر لذت‌بخش بود معرفی همکاران
تصویر جالبی از هر کدوم مجسم شد
صحرا جان فرصت شد درباره اون دو پروژه تحقیقاتی برامون بنویس

ممنونم بانو جان
فعلا که در حد ایده هست به نتیجه که رسید مینویسم براتون

محدثه شنبه 24 تیر 1402 ساعت 09:44

از همه گفتی جز خود نازنینت… قد و بالای خودت

هاها، قد و بالای منم چیزی مابین دایان و مینی هست نه درشت استخوانی و نه ظریف مینیاتوری با پوست سفید نه به سفیدی کره ای ها و نه از جنس بلوندهای آمریکایی. آنهایی که با ترکها نشست و برخاست داشته اند معمولا اولین حدسشان این است که نژاد ترک دارم بعضی ها هم می گویند شبیه قزاقهای روس هستم که چهره ی شرق آسیایی تری دارند. دختری با حجاب که معمولا شالش را با رنگ لباسهایش ست می کند، حجابش نه شبیه حجاب سفت و سخت عربهاست و نه به بازی مسلمانهای آفریقایی. برخورد صمیمی دارد و معمولا در سلام کردن و لبخند زدن پیش قدم می شود. اجتماعی است و با هر آدمی با هر شخصیتی می تواند سر صحبت را باز کند و مکالمه را پیش ببرد. وقتهایی که تمرکز می کند اخم می کند و این باعث می شود کسی که از بیرون نگاه می کند فکر کند مشکلی وجود دارد اما اینطور نیست. این هم از توصیف رزیدنت ششم

رضوان شنبه 24 تیر 1402 ساعت 08:05 https://nachagh.blogsky.com/

نوشته قشنگی بود عالی نوشتین خدا را شکر که خوبی.راستی تیرماه برایت کلی خاطره انگیز است از اونا هم بنویس

ممنونم رضوان جان، اصلا یادم نمیاد چی نوشتم وقت نمیکنم برگردم آرشیومو بخونم

یه مرد شنبه 24 تیر 1402 ساعت 07:24 http://Whiteshadow.blogsky.com

جالب بود

راستی تو کانال تلگرام وبلاگم‌ عضوی؟

سلام، نه والا زیاد تلگرام استفاده نمیکنم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد