I see a ...

پسرک زبان باز کرده البته به انگلیسی، با اینکه همیشه به فارسی حرف می زنیم در خانه اما بیشتر روزش در مهد کودک است  و طبیعی است که با انگلیسی نزدیکی بیشتری دارد. توی ماشین که هستیم شروع می کند به گفتن "I see a ..." و هرچیزی که می بیند را می گوید و کلماتی که بلد نیست را هم یک چیزی از خودش می سازد و می گوید. معلمش هم می گفت این روزها خیلی بیشتر حرف می زند. حالا که برایش کتاب می خوانم می نشیند و گوش می دهد. قبلا فقط ورق می زد تا تمام شود اما حالا با حوصله گوش می دهد. توی لیست خریدم باید کتاب هم اضافه کنم، کتابهای قدیمی اش را علاقه ای نشان نمی دهد. همچنان من را "بَ بَ" صدا می زند و من هم قبول کردم و اصراری به تصحیح کردنش ندارم. این روزها من و همسر تلاش داریم که به پسرک یاد بدهیم نمی تواند هرچیزی که می خواهد را با گریه به دست بیاورد. گاهی موفق می شویم و گاهی کوتاه می آییم. پروژه ی بعدی مان از پوشک درآوردنش هست. توی مهد کم کم دارد تمرین می کند اما در خانه اصلا حاضر نیست تلاش کند. ماه دیگر که سرم خلوت شد باید یک فکری بکنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
محدثه دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت 00:27

یادش بخیر از بارداری مینوشتی.،، حالا حرف زدن و پوشک گرفتن، بعد مدرسه و …. چقدر زود میگذره و امیدوارم خوب بگذره

زمان انقدر زود میگذره که آدم اصلا متوجه نمیشه، امیدوارم برای تو هم خوب بگذره

لیدا شنبه 29 بهمن 1401 ساعت 08:58

تقریبا تمام وبلاگت روخوندم.موفق باشی عزیزم،تو دختر شجاع و با پشتکاری هستی

ممنونم لیدا جان

نسترن پنج‌شنبه 27 بهمن 1401 ساعت 14:21 http://second-house.blogfa.com/

جانم خدا حفظش کنه الهی

سلامت باشی نسترن جان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد