دیشب  خواب ترسناکی دیدم. خواب دیدم همسرجان تبدیل شده به یک آدم روانی که من را در خانه حبس کرده و تمام راههای ارتباطیم با بیرون را بسته. نه تلفن نه ایمیل. انگار آخرین بار در باشگاه بدنسازی بودم و وقتی متوجه قضایایی که یادم‌ نمی آید چی بود، بیهوشم کرده و آورده خانه. توی خواب مهمان داشتیم و من سعی داشتم از حواسپرتی اش استفاده کنم و ایمیلم را باز کنم و جالبیش این بود مطمئن نبودم برای کمک به کی ایمیل بزنم‌. اول یاد دوست ایرانم افتادم بعد انگار توی خواب به عقل آمدم و تصمیم گرفتم به دوست آمریکایی ام ایمیل بزنم. توی خواب انگار با مداد داشتم می نوشتم و هرچی می نوشتم خوانا درنمی آمد. متن ایمیل این بود:

I was abducted with my abusive husband. Plz HELP 

الان نگاه می کنم باید می نوشتم by به جای with. به هر صورت به خیال اینکه دارم ایمیل می زنم متوجه شدم اصلا ایملیم وصل نیست. بعدش نمی دانم چی شد توی یک موقعیت مهمانها را خبر کردم که قضیه اینطور است و انگار نجات پیدا کردم اما مهمانها خیلی بیخیال بودند و هیچکس به پلیس زنگ نزده بود. ترس جانم را داشتم. همین که از خانه پایم را بیرون گذاشتم منتظر پلیس در حالت پنهان نشستم و ظاهرا که نجات پیدا کردم. خواب ترسناکی بود. حس اینکه دزدیده و حبس شده باشی و دستت به جایی بند نباشد خیلی بد بود. حالا این وسط تمام حسهای ناامنی من در قالب همسر درآمده بود عجیب بود. همسرجان مثل فرشته می ماند...

نظرات 1 + ارسال نظر
ترانه سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 04:56 http://taraaaneh.blogsky.com

چه خواب ترسناکی.
"احساس قرار گرفتن در موقعیت یا شرایطی که گریزی ازش نیست و نیاز به اینکه کسی از این شرایط نجاتت بده."
شاید این چزیه که عمیقا احساس میکنی و ضمیر نا خود آگاهت تقاضای کمک داره؟
مواظب خودت باش عزیزم

شاید ضمیر ناخودآگاهم باشه و شاید هم تاثیر اخبار مختلف و فیلمهایی هست که میبینم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد