این دو هفته ی قبل تولد سختتر از همیشه می گذرد. خواب راحت شبیه رویا شده و بهترین حالت، نشسته خوابیدن روی کاناپه است. اثاث کشی را با هر زحمتی بود انجام دادیم اما کلی کار هنوز مانده تا درست و حسابی جابجا شویم. خیلی از کارها را که من به خاطر شرایطم نمی توانم انجام دهم همسرجان به عهده گرفته و نمی خواهم غر بزنم اما آنی نیست که دلم می خواهد و مطمئنم بعدا همه چیز را باید دوباره بچینم و مرتب کنم. لباسهای بچه را همه را یک دور شستم و خشک کردم و وسایل کیف بیمارستان را آماده کردم. داشتم لیستم را نگاه می کردم هنوز چیزهای خرده ریزه مثل ناخنگیر و پستونک و کرم و لوشنهای بچه را نگرفتم. امروز وقت بگذارم آنلاین همه را بخرم. دو روز پیش توی حمام لیز خوردم و از پشت محکم زمین خوردم. شانس آوردم توی پرده ی دوش پیچیدم و شدت و سرعت ضربه کم شد و فرصت داد دستهایم ر‌ ا حائل کنم و موقع فرود آمدن ضربه را تا حدی مهار کردم. آن موقع تازه فهمیدم چقدر وزنم زیاد شده و تعادلم کم. بچه حالش خوب است خدا رو شکر، خودم هم بیشتر ترسیده بودم تا چیز دیگر. کبودی و درد آنچنانی نداشتم. به دکترم‌ زنگ زدم گفت که اگر بچه در حرکت است و خودم علامت دیگری ندارم مشکلی نیست فقط کمپرس گرم استفاده کنم و در صورت نیاز استامینوفن‌. خدا رو شکر تا الان که مشکلی نبوده اما فکر کنم یک شوک اساسی به پسرک وارد شد، چون چند ساعت بعد از افتادن حرکتهایش خیلی زیاد شده بود و  لگد می زد. الان هم دارد مثل ماهی مدام باله می زند.  خلاصه به خیر گذشت. همسرجان حالا می آید توی حمام گارد می ایستد تا من بیرون بیایم. او هم خیلی ترسیده بود و گفت دیگر‌تنهایی حق ندارم جایی بروم. 

لطفا برایم دعا کنید این مدت باقی مانده به خیر بگذرد و پسرک به سلامتی به دنیا بیاید.

نظرات 9 + ارسال نظر
لاندا سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 02:01 http://dailyevents.blogsky.com/

چه اتفاق بدی. آدم خیلی میترسه وقتی میخوره زمین تو بارداری. خواهر منم ماه 8 به شکم افتاده بود روی زمین. خدا رو شکر جای بچه امنه تو کیسه آب.
دیگه چیزی نمونده. ایشالا به سلامتی به دنیا میاد

تیلوتیلو یکشنبه 14 دی 1399 ساعت 00:06 https://meslehichkass.blogsky.com/

چقدر ناراحت شدم عزیزدلم
انشاله که بلا از همتون دور باشه
انشاله این مدت به سلامت بگذره و خیلی زود نی نی را در آغوش بگیری

گندم جان لطفا برای منم دعا کن

Baran شنبه 13 دی 1399 ساعت 08:39

الهی بمیرم
ببخشید.دل ام ضعف رفت
والحمدالله رب العالمین.الهی شکر که بخیرگذشت.در امان الله باشید همیشهبلامیسر
الهی به سلامتی و دلخوشی این ایام رو سپری کنیدو
نی نی گل تونو درآغوش بگیرید...

آره واقعا خدا رو صد هزار مرتبه شکر
با دعای خیر شما همه ی روزهای باقی مانده انشاالله که به خیر بگذره

سارای قصه شنبه 13 دی 1399 ساعت 05:35

صحرا جانم
بیشتر مراقب خودت باش عزیز جان
به امید خدا که این کمتر از دو هفته هم به خیر و سلامت میگذره..
صحرا.. توقع دعا وقت زایمان ندارم،اما حالا که یه فرشته ی کوچولو توی وجودت زندگی میکنه،یکی از اون نیمه شبای بی خواب سارای قصه رو یاد کن..

سارای عزیزم
این دو هفته ی آخر انگار زمان کندتر از همیشه میگذره

مریم شنبه 13 دی 1399 ساعت 02:41

عزیزم خیلی مواطب باشین خدارو شکر به خیر گذشته بگین تو ایران یا افغانستان براتون یه قربونی کوچولو بکنن لازم نیست گوسفند باشه یه مرغ هم سر ببرن دفع بلا بکنه

ممنونم مریم جان، آره صدقه کنار گذاشتم. قربانی هم انشاالله بعد تولد بچه

نسترن جمعه 12 دی 1399 ساعت 11:17 http://second-house.blogfa.com/

خداروشکر بخیر گذشته
چشم بهم بزنی این دو هفته هم میگذره
سال نو مبارک با اومدن پسرک قطعا مبارک خواهد شد
سر زایمان برای ما هم دعا کنید لطفا

ممنون از آرزوهای خوبت نسترن جان

مهتا پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 10:10

عزیزم لطفا بیشتر مواظب باش
حتی اگه نگی هم من برات دعا میکنم مامان صحرا جون :-)
فقط تو هم موقع زایمان منو دعا کن

عزیزم مرسی برای دعاهای خوبت
سعی می کنم یادم باشه اگه درد اجازه داد

الی پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 00:49 https://elimehr.blogsky.com/

مراقب خودت باش دختر جان
امدوارم نینی زودتر در صحت و سلامت و آؤامش به دنیا بیاد و پسرک رو در آغوشت بگیری و کیف کنی

سعیمو می کنم الی جان
انشاالله با دعاها و انرژیهای خوب دوستای گلی مثل شما

taraaaneh چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 14:51 http://taraaaneh.blogsky.com

خداروشکر که بخیر گذشته.بیشتر مواظب خودت باش.
با آرزوی سلامتی برای تو وپسرک

ممنونم ترانه جان. انشاالله حال پسرت هم زودی خوب بشه و سال نوی جدید پر از اتفاق های خوب باشه براتون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد