درگیریهای این روزها

یک هفته ی اخیر را با چالش های بارداری در سه ماهه ی اول گذراندم. نهایتا مجبور شدم آمپول روگام را هم بزنم. البته که من فوق العاده حساس شده ام به علامتهایی که می بینم و همین هم باعث شد امروز از اورژانس سر در بیاورم و تا مطمئن نشدم نی نی سالم است به خانه برنگردم‌، احتمالا هم یک قبض  سنگین برایم خواهند فرستاد. باید اعتراف کنم کمی کم آورده ام چون خیلی چیزها را نمی دانم و اگر هم بدانم نمی توانم صرف دانستن بیخیالشان بشوم. با آزمایشها و سونوی امروز خیالم راحت شد که همه چیز سر جایش است و این فقط بدن من است که دارد فضا را برای این مهمان چندماهه تا حد امکان فراهم می کند. فشار درسها خیلی زیاد شده و رسما تا روزی حداقل ۵-۶ ساعت وقت نگذارم از ددلاینها جا می مانم. کار را که تعطیل کردم و به سوپروایزرم گفتم دیگر نمی توانم کار کنم. ساعتهای متوالی سرپا ایستادن حسابی حالم را بد می کرد، هرچند خود نفس سر کار رفتن و ارتباط داشتن با همکاران و مریضها تاثیر مثبتی در روحیه ام دارد اما چون آمار کرونا در ایالت ما دارد روز به روز بیشتر می شود بهتر است خانه بمانم‌. روحیه ام این روزها شاداب نیست و باید کاری بکنم روحیه ام بهتر شود، بیشتر بخندم و از این رخوت بیرون بیایم. 
نظرات 6 + ارسال نظر
رویا چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 20:56 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

تبریک می گم ، واقعا خوشحال شدم
انشاءالله به سلامتی

ممنونم رویا جان

محدثه شنبه 14 تیر 1399 ساعت 02:18

بنظرم هیچی مثل آرامش روان وفکر کمک کننده نیست..نی نی تو دلی بهترین اتفاق دنیاس صحرا ... کاش شرایط کره زمین بهتر بود من دومی هم میاوردم

آرامش روان واقعا خیلی مهمه. اثرش رو کاملا میبینم بعضی روزا

مهتا سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 02:45

سلام عزیزم چه کار خوبی کردی که سر کار نمیری مخصوصا تو این اوضاع کرونا
راستی به خانوادت گفتی بارداری؟

مهتا جان سلام. آره همون دو هفته پیش گفتم. همه خیلی خوشحال شدند خصوصا مادرم.هرچند راه دوره و غصه های خودشونو دارن

Baran شنبه 7 تیر 1399 ساعت 05:20 https://haftaflakblue.blogsky.com/

شما جزء انسانهایی هستین که حواس پنج گانه رو ماکسی مومِ
عزیز دلین صحرابانوی عزیز دلمبراتون آیةکرسی خواندمبرای نی نی جان نیز هم
می دونید؟من کسی رو می شناسم،وقتی نی نی تو دلش ول می زد،مهم نبود بقل دستش چه کسی می بود،محکم بغلش می کرد و
میگفت/یا ابلفض

عزیزم، چه با مزه، باید ببینم وقتی نوبت من برسه واکنشم چه خواهد بود
مرسی که هوامو دارید باران عزیز

تیلوتیلو جمعه 6 تیر 1399 ساعت 23:11 https://meslehichkass.blogsky.com/

اینهمه حساس نشو نازنینم
با آرامش با این تغییرات کنار بیا و سعی کن ازشون لذت ببری
نترس
خدایی هست که تو هرجای این عالم باشی هواتو داره... پس آروم باش
امیدوارم هرجا هستی و هرکاری میکنی حال دلت خوب باشه

حساسیت که دست خودم نیست گندم جان خصوصا وقتی با درد همراه باشه و آدم مدام توی ترس و لرز این باشه که مبادا هوای نی نی رو اونجور که باید نداره و خدای نکرده اتفاقی افتاده باشه اما خب خدا رو شکر بعد آزمایشهای دور دوم، خیالم تا حد زیادی راحت شد و دیگه بقیه اش دست اون بالاییه هست. حال دلم هم بهتره خدا رو شکر

Baran جمعه 6 تیر 1399 ساعت 10:47 https://haftaflakblue.blogsky.com/

خدارو شکر که شما و نی نی سلامتین
به نظرم این فضا سازی بدن یک انقلاب بزرگیه.واین مقدار حساسیت تون یعنی اینکه با سلول به سلول وجود نازنین تون دارین تجربه و درک می کنید.
سلام به دنیای مادرها خیلی خوش آمدید

سلولهام دیگه زیادی خودآگاه شدند
ممنون از خوشامد گوییتون باران عزیزم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد