یک پایان و یک آغاز

دیروز آخرین امتحان دروس پیش نیاز داروسازی را دادم: امتحان ریاضی. 

  تنها واحد مرتبط با ریاضی که در دوره ی لیسانس و فوق پاس کرده بودم، آمار بود که دانشکده ام آن را قبول کرد اما سایر واحدها را باید می گذراندم. برای ریاضی کالج، اول یک امتحان تعیین سطح لازم است و بسته به آن، می توان واحدهای مورد نیاز را ثبت نام کرد. برای دانشکده ی داروسازی،  مشتق و دیفرانسیل جزء دروس پیش نیاز است . وقتی امتحان تعیین سطح را دادم چهار سطح پایین تر افتادم و با توجه به اینکه قبولیم را برای پاییز امسال گرفته بودم عملا وقت نداشتم که کلاس ها را به ترتیب پاس کنم. اینجا امتحانی هست به اسم clep که می توانی امتحان هر کلاس را بدهی و اگر حد نصاب را آوردی، واحد معادلش را در کارنامه ات می گذارند. وقتی از دانشگاه تائید گرفتم که نمره ی این امتحان را قبول می کنند برای شیمی و زیستم که گفته بودند واحدهای لیسانسم قدیمی است امتحان را دادم و هشت واحد شیک برای هر کدام گرفتم. برای مشتق و انتگرال مطمئن نبودم که از پس امتحان برمی آیم چون ده سال پیش مفاهیم ابتدایی را در  ریاضی دبیرستان پاس کرده بودم و با توجه به این که معلمهای آن دوره ام کاملا تعطیل بودند،  چیز زیادی یادم نگرفته بودم.  بنابراین تصمیم گرفتم امتحان تعیین سطح را دوباره بدهم اما این بار با مطالعه ی قبلی تا سطحم را برای ثبت نام کلاس مربوطه برسانم. برای همین دو ماهی وقت گذاشتم و امتحان را دوباره دادم. از بیست سوال، شانزده تا را درست جواب دادم اما کافی نبود و سطحم این بار دو سطح تا کلاس دیفرانسیل فاصله داشت. نتیجه را وقتی گرفتم که تابستان تازه شروع شده بود و تا آخر تابستان و قبل از شروع کلاسهای دارو، وقت داشتم نمره ام را گزارش کنم. تنها راه باقی مانده، امتحان clep بود که ازش فراری بودم. سطح امتحان در حد سوالهای کنکور است و سوالات خیلی کلی است و باید خیلی آماده باشی. این را امتحان زیست و شیمی که داده بودم ثابت کرده بود. چاره ای نبود. برای امتحان ثبت نام کردم و شروع کردم به خواندن. خیلی پیشرفته تر از ریاضی دبیرستانی که خوانده بودم بود. یک عالم مفاهیم جدید که یادگیری شان را مدیون وبسایت Khan Academy هستم. اگر دنبال یادگیری عمقی درسها هستید پیشنهاد می کنم یک سری به این وبسایت بزنید. همه ی عناوین دروس طبقه بندی شده با ویدیوهای آموزشی حل مسائل در اختیار دانش آموز  است. البته که زبان معلم انگلیسی است، اما کاملا روان و در کیس من، صدای معلم ریاضی، از دسته صداهای مردانه ی مورد علاقه ی من که اصلا خسته کننده نبود و چه بسا مفرح هم به حساب می آمد. صادقانه بگویم حجم مطالب جدید این قدر زیاد بود که شروع کردم به حذف موضوعهای پیچیده و تمرکزم را روی کلیات و قسمتهای کاربردی اش که مسائل فیزیک بود گذاشتم. چند شب متوالی نخوابیده بودم و به نظر می آمد اکثر مباحث را پوشش داده ام. صبح امتحان از شدت استرس قلبم داشت کنده می شد. اگر به هر دلیلی نمره ی قبولی را نمی آوردم کل پروسه ی قبولی دانشگاهم روی هوا می رفت. قبل از شروع امتحان تمام ذکرهایی که بلد بودم را خواندم و به خودم قول دادم هیچ وقت دیگر خودم را در موقعیت این چنینی قرار ندهم. موقعیتی که می توانستم با مدیریت بهتر، فشار کمتری را متحمل شوم‌. امتحان در دو بخش برگزار می شد، بخش بدون ماشین حساب و با ماشین حساب. بخش اول با سوالهای ساده تر شروع شد و هر چه رو به جلو رفتم سخت تر شد. وسطهای بخش اول متوجه شدم از زمان عقبم اما نمی شد کاری کرد باید سوالهایی که بلد بودم را حل می کردم. فکر کنم پنج تا سوال آخر مانده بود که وقتم تمام شد و وارد بخش دوم شدم‌. این قسمت تعداد سوالها کمتر و زمان بیشتر بود. به نظر هم ساده تر می آمد. هر چه بلد نبودم را شانسی می زدم. وقتی نمره ی منفی وجود ندارد باید دست به دامان شانس هم شد. بخش دوم هم تمام شد. حالا یک سوال روی مانیتور خودنمایی می کرد که آیا می خواهی نمره را به دانشگاهت گزارش کنیم؟ این گزینه را گذاشته اند برای کسانی که امتحانشان را خراب کرده اند تا شانس امتحان مجدد را سه ماه بعد دوباره داشته باشند. من اما نمره را قبل از آن می خواستم و مطمئن نبودم که امتحان را پاس کرده ام ولی می دانستم احتمال قبولیم هم کم نیست. به هر حال چاره ای نبود. دکمه ی موافقم را زدم و نمره ام روی صفحه ظاهر شد. ۵۹ از ۸۰. نمره ی قبولی ۵۳ بود. و من با یک تفاوت چند امتیازی، سختترین امتحان ریاضی کالج را پاس کردم. توصیف خوشحالی و آسودگی خیالم در کلمات نمی گنجد‌. انگار وزنه ی یک تنی را از شانه هایم برداشته باشند یا که ضربه های چکشی را که برای چندین ماه متوالی به جمجمه ام زده می شد، متوقف کرده باشند‌. باید حجم خوشحالیم را با کسی تقسیم می کردم و اولین کسی که بعد امتحان دیدم، مسئول حوزه ی امتحان بود. البته خودش سر حرف را باز کرد و تبریک گفت و من هم از خدا خواسته، خیلی خلاصه برایش گفتم چقدر پاس کردن این امتحان برایم مهم بوده. خدا را کلی شکر کردم و شنگول به خانه برگشتم‌. تمام شب قبلش بیدار بودم و دلم لک زده بود برای یک خواب عمیق. اما شیفت کاریم. سه ساعت بعد شروع می شد و برای همین به یک چرت یک ساعته بسنده کردم و جبران ساعتهای بی خوابی را به شب موکول کردم و بهتر است  از اثرات بی خوابی روی عملکرد کاری و ساعت‌های کشدار شیفتم اصلا حرف نزنم. فقط همینقدر بگویم این قدر اثرش روی صورتم تابلو بود که جوزف، دکتر داروخانه، نیم ساعت زودتر از پایان شیفتم مرخصم کرد و گفت که به جایش شیفت بعدیم را نیم ساعت زودتر بروم. چه مرد فهمیده و مهربانی! و با رسیدن به خانه و صرف شام، تمام استرس چند ماهه را به دست خواب سپردم و این بود پایان رسمی ماموریت ورود به دانشگاه.

پی نوشت: اینجا بر خلاف ایران جشن روپوش سفید را نه در ابتدای ورود به دوره ی بالینی که همان اول بسم الله  برگزار می کنند تا یادمان باشد در آستانه ی ورود به چه مقطع و سطح تعهدی هستیم. جشن ورودی ما دو هفته دیگر در موزه ی هنر شهر برگزار می شود. 

نظرات 6 + ارسال نظر
بهار شیراز دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 02:20

تبریک می گم خانم دکتر

آخ آخ اینقدر از این بلاها به سر خودم آوردم...استرس های شیرین امتحان
همیشه در اوج باشی دختر قشنگم

مرسی بهار خانوم عزیز. انشاالله دکتری خودتون. ما که میدونیم شما آخرش خانم دکتر میشید

بهار شیراز دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 02:19

تبریک می گم خانم دکتر

آخ آخ اینقدر از این بلاها به سر خودم آوردم...استرس های شیرین امتحان
همیشه در اوج باشی دختر قشنگم

Baran پنج‌شنبه 27 تیر 1398 ساعت 11:35 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و
بقل و
بوس و
تبریک فراوان خدمت شما صحرا بانوی عزیز دل❤م
همیشه درپناه خدا
سلامت باشید و
موفقیت تون افزون بادااااا❤❤بلامیسر❤❤

سلام بر باران بانوی عزیز. قربان شما خانم. ممنونم از آرزوهای خوبتون

تیلوتیلو چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 00:33 http://meslehichkass.blogsky.com

تبریک دختر فعال
انشاله که همیشه موفق باشی
کیف میکنم که با این پشتکار و تلاش هر چی میخوای به دست میاری
آفرین

مرسی گندم عزیز. پاس کردن همه ی امتحانهایی که تو این یکسال دادم آسون نبود ولی غیر ممکن هم نبود. خدا رو شکر از پسشون براومدم. حالا دیگه خیالم راحته که افتادم تو مسیر هدفم

الی سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 23:05 http://elhamsculptor.blogsky.com/

تبریک میگم صحرا جان
الان حسابی خواب میچسبه و خستگی امتحان با این نمره قبولی حسابی از تنت بیرون میره
همیشه شاد و موفق باشی

مرسی الی جان
آره الان انقدر خیالم راحته که نمیدونم با این حجم بیخیالی چطور سر کنم

مریم سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 22:44

سلام تبریک فراوان امیدوارم یه داروساز موفق و برجسته بشید

ممنونم مریم جان. تلاشم رو خواهم کرد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد