معضل خارج نشینی

مدتی است با معضل عجیبی مواجه شده ایم. هم من و هم همسر جان. چون اینجا زندگی می کنیم و درآمدمان به دلار است، خانواده، اقوام، دوست و آشنا یکی یکی سر و کله شان پیدا شده برای طلب قرض! واقعا درک نمی کنم چه در ذهنشان می گذرد. احتمالا می نشینند پیش خودشان حساب و کتاب می کنند که هر دلار معادل چقدر تومان می شود و بعد می بیننداحتمالا برای ما مبلغ چندانی به حساب نمی آید و تقاضایشان را پست می کنند توی واتساپ و تلگرام و مسنجر فیسبوکمان. نمی دانید چقدر حس بدی پیدا می کنم وقتی مجبورم جواب رد بدهم آن هم به کسانی که خیلی باهاشون رودوراسی دارم و کلی بعدش ناراحت می شوم. مساله این است درست است درآمد ما به دلار است اما هزینه هایمان هم به دلار است. بعدش ما هنوز دوسال نشده که ساکن دیار غربت شدیم و همچنان وضعیت ثابتی از نظر اقتصادی نداریم. دانشگاه من همین پاییز شروع می شود و با مشورت آقای همسر قرار شده قسمتی از شهریه را از درآمدمان بدهیم تا حداقل مبلغ وام  دانشگاه را بگیریم برای اینکه بعدا بهره ی کمتری بپردازیم و در آینده بعد از اتمام درس من زودتر به وضعیتمان سر و سامان دهیم. ضمن اینکه قرار شده به پس اندازمان دست نزنیم چون در این مملکت اگر خدای نکرده اتفاق پیش بینی نشده بیفتد، دستمان به هیچ جا بند نیست و امیدمان اول به خدا و بعد خودمان است. درک می کنم شرایط اقتصادی ایران اصلا مساعد نیست و گرانی و بیکاری و تحریم روز به روز فشار زندگی را بیشتر می کند اما اگر قرار باشد به کسی هم کمک کنیم خانواده هایمان در درجه ی اول قرار دارد. چند وقت پیش ثبت نام امتحان بین المللی یکی از دوستانم را برایش انجام دادم و ازش خواستم معادل هزینه ثبت نام را به تومان به حساب مادرم بریزد. مبلغ اندکی بود ولی حداقل کاری بود که می توانستم به عنوان هدیه ی روز مادر برای مادرم انجام دهم. آن اوایل که تازه آمده بودیم دختر عمه پیام داده بود که دستش تنگ است و هزینه ی ثبت نام تافل برادرم را پرداخت کن. راستش را بخواهید یک اخلاقی که اینجا پیدا کرده ام این است که دیگر تعارف نمی کنم. گفتم کمکشان می کنم اما معادلش را کم کم به مادرم قسطی پرداخت کنند. گفت "نداریم" و من هم گفتم "باشد هر وقت داشتید خرد خرد به مادرم بدهید". گفت خبر می دهد و دیگر هیچ وقت خبر نداد.  راستش را بخواهید یاد گرفته ام همیشه در منظورم شفاف باشم حتی اگر به نظر زیادی رک یا گستاخانه به نظر بیاید. من آدم خسیسی نیستم و نیتم برای کمک به دیگران خیلی صادقانه است اما الان در موقعیتی نیستم که بخواهم بی حساب  کتاب خرج کنم و از طرفی متوجه انتظارات بالای دیگران نمی شوم. یکی از دوستان دوران ارشدم پیام داده که من این مبلغ را  احتیاج دارم برای ایجاد تغییر بزرگی در زندگیم! متاسفانه جوابم دوباره نه بود و علیرغم اینکه گفت اشکالی ندارد، با وجود شناختی که از او دارم مطمئنم حسابی دلخور شده است. هرچند وقت یکبار که دوست یا آشنایی که مدتها ازشان بی خبر بودیم پیام می دهند، شستمان خبردار می شود تقاضایی پشت این احوالپرسی یهویی وجود دارد. مادرم آن روز می گفت فلانی و فلانی دلخورند که آمریکا رفتی دیگر احوال نمی پرسی و من در جواب گفتم خوب قبول کنند راه دور است و مشغله زیاد. اما صادقانه بگویم می دانم اگر احوالشان را بپرسم دو روز نشده آنها هم به صف متقاضیان وام بلاعوض می پیوندند. شاید الان که این مطلب را بخوانید فکر کنید من چه آدم ناخن خشک بی احساس و بی ملاحظه ای هستم. احتمالا به نظر آن دوست و فامیل و آشنا هم همینطور به نظر بیایم. اما واقعیت همین است که نوشتم!
نظرات 8 + ارسال نظر
کیهان شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 00:26 http://mkihan.blogfa.com

درود بر شما
راستش من در تعجبم که آشنایان شما چه فکری کرده اند؟اینکه از شما تقاضای وام و پول و ...؟راستش من که تا حالا با چنین موردی بر خورد نداشته ام!!
حتا اون وقتها گاهی بعضی دوستان می گفتند اگر لازم داری تا برات پول حواله کنیم! و من تشکر می کردم و می گفتم نیازی ندارم.
حالا چی شده ؟چی تغییر کرده؟

گرانی بیداد میکنه کیهان خان، اوضاع اقتصادی خیلی داغونه اونجا و از طرفی توی فرهنگ ما خیلی رایجه کسی که اروپا امریکا زندگی میکنه خانواده اش رو ساپورت میکنه، ولی خب اون خانواده است، دیگه با دوست و آشنا چه میشه کرد

ستاره سهیل م چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 04:31 http://San-arm.blogsky.com

خیلی هم کار درستی میکنی شما
موفق باشی

ممنونم ستاره ی سهیل.

الی یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 ساعت 07:32 http://elhamsculptor.bolgsky.com

من به شخصه تا به حال همچین چیزی رو باهاش مواجه نشدم، با وجود اینکه خیلی از نزدیکانم خارج از ایرانن!!! نشنیده بودم کسی هم تعریف کنه
واقعیت اینه که جغرافیای ادمها مهم نیست مهم اینه که هر کسی هر جایی درامدش متعلق به خودشه توقع داشتن بی جا از دیگران از نظر من خیلی خیلی شنیع و غیر اخلاقیه
به نظرم این بیشتر یک معظل فرهنگی هست از جانب اونا و مطلقا ارتباطی به خسیسی و ناخن خشکی شما هم نداره عزیزم
منم بودم نمیدادم

چی بگم الی جان. امیدوارم با همین چند تا نه گفتن حساب کار دستشون بیاد.

نازمهر شنبه 28 اردیبهشت 1398 ساعت 23:02

کاملا حق داری. هر درخواست کمکی رو که نباید قبول کرد.

درسته. من خب همچنان درخواست های بی مورد رو رد می کنم ولی خب تاثیر منفی داره رو روحیه آدم

Baran پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1398 ساعت 13:20 http://haftaflakblue.blogsky.com/

به حرف دیگری و
دیگران توجه نکنید لطفا؛همین واقعیت و
صداقت کلام تان درست و
میزان است ،عزیز دلم

قربان شما باران بانو، چشم دستش نمیزنیم

ابانا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 ساعت 23:57

این خساست نیست واقع گرایی هس. الان من نشستم تو مطب، خیلیا میان میگن یه چیزی بهمون کمک کن. منم راستش اوایل رد نمکردم ولی متقاضی زیاد شد . الان دیگه روک بهشون میگم منم هزینه های دیگه ای دارم و جاهای دیگه ای دارم کمک مالی میکنم واقعا این کمکها خارج از برنامه ریزیمه. حالا گیرم ک فک کنن دارم خساست میکنم. ولی واقعیته. چی کار کنم؟!

قربون آدم چیزفهم

تیلوتیلو دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 23:13 http://meslehichkass.blogsky.com

من اصلا فکر نکردم ناخن خشک و خسیس و هرچیز دیگری باشی... من آدمی را دیدم که دارد برای زندگی خودش تلاش میکند و از این تعارفات و رودربایستی های الکی هم با کسی ندارد
به نظرم عالیست

ممنونم‌ گندم جان. کاش اونا هم مثل تو فکر کنند

حمیرا دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 14:22 http://pieces.blogsky.com

خیلی روون می نویسید؛ دلم می خواد بشینم همشوُ بخونم.

لطف دارید شما. خوش اومدین

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد