سالگرد

بعد از دعوای آن روز، کلی حرف زدیم و همسری هم قبول کرد که حق با من است و به خانواده ی خواهرش هم نصف مبلغی که لازم بود را قرض داد. آنها هم  با کمک ما و چند نفر از دوستانش مشکلشان حل شد. دو سه روزی طول کشید تا یخ رابطه آب شد و البته من یک سری تغییرات در حساب و کتاب بانکی مان آوردم  علیرغم اینکه می دانم  خیلی به مذاقش خوشش نیامد! بهش گفتم هر عملی عواقبی دارد و این یکی از همان عواقب است.

هفته ی پیش قبل از دعوا، سفر یک روزه ای داشتیم به یک آبشار دیدنی در استان همسایه. با خانواده ی دوست همسرم همسفر شدیم. زن و شوهر جوان به علاوه ی پسربچه ی یک ساله شان. زوج خونگرمی هستند . هرچند که کوچولویشان تمام حواسشان را به خود گرفته بود و خیلی کم پیش می آمد که بتوانیم گپ و گفت  کاملی داشته باشیم‌ اما سفر با همراهیشان خوش گذشت. 

می دانستید دیروز سالگرد ورودمان به آمریکا بود. یک سال مثل برق و باد گذشت. یادم نمی رود حسی که بدو  ورودمان داشتیم. حس آلیس در سرزمین عجایب، حس گالیور در سرزمین لی لی پوتها و حس کریستوف کلمب وقتی پا به قاره ی آمریکا گذاشت. چه ساعتهایی که صرف مطالعه ی وبسایت ها نکردیم برای اینکه از چند و چون زندگی در اینجا آگاه شویم‌. خدا را شکر که در فروم ها و یوتیوب به همه جور سوالی پاسخ داده می شود. یادم می آید ماههای اول که ماشین نداشتیم معمولا کارمندهای امور پناهنده ها یا دوستان همسری ما را این طرف آن طرف می بردند. یک وقتهایی که به هیچ کدام در دسترس نداشتیم از اتوبوس استفاده می کردیم. یادم می آید اولین بار، قبلش در یوتیوب ویدیوی آموزشی  استفاده از کارت اتوبوس را تماشا کردیم تا سوتی ندهیم. انواع مکالماتی که در بانک یا سوپرمارکت لازم بود بدانیم را آنلاین مرور می کردیم. شاید باورتان نشود تا مدتها نمی دانستیم cash back که در فروشگاهها ازمان می پرسیدند چیست. در واقع مساله همینقدر ساده بود که وقتی با کارت بانکی ات داری پرداخت می کنی امکان این را داری که مقداری پول نقد هم از کارتت برداشت کنی، بدون اینکه لازم باشد به خودپرداز بانکت مراجعه کنی. آن موقعها من درگیر مفهوم cash back در  آگهی های تبلیغاتی بودم و ذهنم اصلا ساده فکر نمی کرد. در واقع از بمباران اطلاعات گیج شده بودم. یک جورهایی هم بیشتر این رمزگشایی ها به عهده ی من بود و همسر جان که زبانش یک چند سطحی با من فرق دارد علیرغم تلاشش خیلی موفق نمی شد. مگر اینکه به سایت های ایرانی های ساکن اینجا سرک می کشید و تکه های پازل زندگی در US را کنار هم می گذاشت. خوب هر دویمان تا حد زیادی مدیون لطف دوستانی هستیم که تجربه هایشان رل با حوصله و به زبان ساده با بقیه به اشتراک می گذاشتند‌. من همیشه ایرانی ها را به خاطر این ویژگی سازماندهی کردن و تشکیل گروههای حمایتی تحسین می کنم. در همین شهر خودمان انجمن زنان داریم، انجمن نویسندگان فارسی زبان،  گروه نقد فیلم و خیلی گروههای دیگر که من خیلی آشنایی ندارم. دستشان درد نکند.

خلاصه اینکه زندگی با بالا پایینی هایش همچنان جریان دارد و ما تن سپرده ایم به این جریان جاندار دائمی.

نظرات 4 + ارسال نظر
ابانا شنبه 7 مهر 1397 ساعت 06:02

واقعا یک سال گذشت؟؟؟؟؟ چ زود..‌ چ دیر...

آره میبینی. زمان مثل برق و باد در گذره

مهتا چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 01:23

عزیزم اونقد خوشم اومدکه گفتی تغییری تو حساب بانکی دادی. آفرین;-) این آقایون باید بدونن ما خانوما شوخی نداریم

مهتا جان شاید تلنگری شد بر اینکه حواسم به بعضی چیزها باشه.

Baran دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 22:32 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام صحرا بانو جان
مبارکا باشه بلامیسر
الهی شکر ...همیشه درپناه خداوند سبحان باشی عزیز دلم

ممنون از محبتت باران عزیز

تیلوتیلو دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 03:55


مبارک باشه
تو از پسش براومدی
و حالا هر روز زندگی زیبا و زیباتر میشه
انشاله که هر روز موفقیت های جدید به دست بیاری

مرسی گندم جان. تازه اول راهه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد