دعوا

عصبانی ام، خیلی عصبانی. اولین دعوای جدی زندگی مشترکمان اتفاق افتاد. 

  آقای همسر بدون اینکه نظر من را بپرسد به خواهر و دامادشان وعده ی پول قرض داده بود. قرض است اما برگرداندن این مقدار پول چندین و چند سال طول می کشد. قرض دادن این مقدار پول به معنای خالی کردن دو سوم حساب پس اندازمان است. پس اندازی که در این یک سال آمدنمان با کلی زحمت روی هم گذاشته ایم. پس اندازی که پس انداز نیست، چیزی نیست که اضافی باشد. زندگی در آمریکا تا وقتی سر کار می روی و سالم هستی خوب است اما خدای نکرده اگر اتفاقی رخ بیفتد مثل یک تصادف که نیاز به دوا درمان داشته باشد، تمام پس اندازت خرج می شود. بیمه ها هم تا deductible ات را پرداخت نکنی یک سنت هم خرج نمی کند. با اینکه داشتم تمام این دلایل را برایش لیست می کردم دیدم همچنان دارد به چتش ادامه می دهد و دست آخری اینطور نتیجه را اعلام کرد که اینقدر از حساب اینجایمان می کشم و باقی را از بیزینس کوچکی که در آنجا سرمایه گذاری کرده. به همین راحتی! من را کارد می زدند خونم در نمی آمد. اول سعی کردم بر خودم مسلط باشم تا بتوانم از موضع منطق بار دیگر روشنش کنم. اما متاسفانه من یک مشکل دارم آن هم اینکه وقتی توأمان عصبانی و ناراحت شوم اشکم در می آید و این طور مواقع از خودم متنفر می شوم. بله گریه ام گرفت و حالا همسری هی می گوید حرف بزن، گریه نکن و این بدتر می کند حالم را. کمی که خودم را جمع و‌جور کردم مسلسلم را گرفتم به سمتش " که اگر این زندگی دو نفره است باید دونفره تصمیم می گرفتیم. باید به حرفم‌گوش می کردی، به دلایلی که داشتم.  یا من تو را قانع می کردم یا تو من را و آخر به هر نتیجه ای می رسیدیم با رضایت دو نفرمان بود.  با این کارت خط کشیدی بین خودت و من. که این پول من است و هر کار بخواهم می کنم. پس من هم از این به بعد خط می کشم بین خودم و تو. هرچه کار می کنم هزینه ی دانشگاه و خرجهای مخصوص خودم است و تو در حد نفقه باید خرجم را تامین کنی. بقیه اش مربوط به خودت است. دیگر روی من حساب باز نکن. این زندگی از این به بعد خط کشی شده است و ..." حتی این را هم یادآور شدم که "اگر یک مساله ی حیاتی بود که خانواده ات به کمک نیاز داشتند من حتی یک لحظه هم درنگ را جایز نمی شمردم. اما اینکه خواهرت اینها می خواهند یک خانه ی لوکس بگیرند و تو را این چنین در منگنه گذاشته اند را اصلا قبول ندارم. آن هم وقتی می توانند آپشن های دیگر داشته باشند. خدای نکرده اگر اتفاقی افتاد کجا می خواهی بروی پول قرض بگیری." ضمن اینکه "من نمی گویم اصلا قرض نده بگو این قدر می توانم. قرار نیست خودت را ورشکسته کنی برای اینکه دل خواهرت نشکند."

خلاصه ی کلام همه اینها را تند و تند به آقای همسر گفتم و او بعد از یک سکوت طولانی اتاق را ترک کرد. بعد از نیم ساعت آمد که به خواهرش گفته می تواند نصف مبلغی که لازم دارند را قرض بدهد. گفت که حرفهایم منطقی بوده و عذرخواهی کرد. خیلی اصرار کرد که آشتی کنم. من هم در جوابش گفتم نمی توانم آشتی کنم چون فقط وقتی به حرفهایم توجه کرد که اشکم درآمد و این مساله ی جدی است. اگر نمی تواند حرفهایم را در حالت عادی جدی بگیرد یعنی یک مشکل بزرگ وجود دارد.

من اما همچنان عصبانی هستم. نفس های عمیق می کشم تا عصبانیتم کم شود، اما نمی شود که نمی شود.

پی نوشت: این بشر اصلا استعدادی در دلجویی ندارد. حالا بلند شده به تمیزکاری خانه و ظرفشویی و غیره که مثلا من حضورش را به رسمیت بشناسم. من اما همچنان قهرم، قهر قهر.

 بعدا نوشت: گویا آقای همسر دارند به صورت سکرت وار، تمام پول موردنظر خواهرش را از سرمایه ی بیزینس کوچکی که در افغانستان دارد تامین میکند. این یعنی‌ قسمتی از بیزینسش کلا از کار‌می افتد تا بتواند خواهش خواهرش را برآورده کند. بله، به پس انداز اینجا دست نمی زند چون من کنترل دارم روی حسابها، اما با سرمایه ی آن طرف  که من خیلی در جریان نیستم کارش را پیش می برد و البته به من هیچی نگفته. یعنی گفته  قرار بوده  نصف مبلغ را قرض بدهد اما درعمل کار دیگری می کند. برای خودم خیلی متاسف شدم و از طرفی زنگ خطری برایم به صدا درآمد. توی ذهنم نقشه هایی در حال شکل گرفتن است.

سوال: به نظرتان‌‌ من خیلی سخت گرفتم که او دارد پنهان کاری میکند؟

نظرات 8 + ارسال نظر
ابانا شنبه 7 مهر 1397 ساعت 06:06

بنطرم نمیشه ب این سادگی قصاوت کرد... یکم زمان بده و حلاجی کن ..

فعلا که خط قرمزا رو واسش کشیدم تا ببینیم در آینده چی میشه

مینو یکشنبه 18 شهریور 1397 ساعت 22:52 http://minoog1382.blogfa.com

دلجویی های مردهاازنوع خاص خودش هست عزیزم.من بعدنزدیک به بیست سال زندگی مشترک هنوزتوکفش
هستم

آره مینو جان. دلجویی هاشون یکم حرص دراره

کیهان جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 22:38 http://mkihan.blogfa.com

خیر اصلن سخت نگرفتید.
چرا پنهان کاری؟
بد ترین کار در زناشویی(و شراکت) پنهان کاری ست!
بنظرم شما دو شریک هستید پس هر کاری صورت بگیرد بایستی با نظر طرفین باشد.

بله درست میگید و این چیزی بود که من شدیدا روش تاکید داشتم. امیدوارم از این به بعد حواسش باشه

tarane fn جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 04:11

سلام بانو خوبید؟ امیدوارم الان حالتون خوب خوب باشه

من خوبم ترانه جان. شما خوبی؟

کتی پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 11:01

سخت نگرفته ای دوست عزیز..کاملا هوشیارانه آگاهش کردی...حتما اهمیت حرفهایت را می داند..دلیل پنهان کاری هم احساس مسئولیت بیش از اندازه و غیرمنطقی به خانواده اش هست...بهترین کار همینه که حدااقل به پس اندازتون کنترل داری...وبعداز این هم در زندگی مشترک آگاهانه تر عمل می کنی...

سلام دوست عزیز. تا حدود زیادی حرفهات درسته و حداقلش اینه خط قرمزها رو مشخص کردم. البته الان آشتی کردیم دیگه. امیدوارم یادش بمونه

الی چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 22:32 http://elhamsculptor.blogsky.com/

قطعا توی همه روابط از جمله زناشویی ازین مسائل هست
نه اولین خواهد بود و نه اخری اتفاقا باعث شناخت بیشتر میشه
زمان که بگذره و ارومتر بشی و عمیق تر ببیند شاید نظرت عوض شد و دیگه زیاد هم عصبانی نبودی
روزهاتون پر از آرامش

عصبانی که دیگه نیستم. دعواهامو کردم و بعدش هم آشتی کردیم. قرار شده حالا رو این مسائل بیشتر صحبت کنیم

لیلی سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 07:12

وای از ان اولین خش افتادن روی رابطه
یادم امد به خاطره ای مشابه این البته نه برای خواهر شوهر بلکه برای خاله شوهر
که اولین بار بین ما خش افتاد روی رابطه بقول تو
هیچوقت فراموشم نمیشه یهو انگار ی پرده فرو افتاد و همه چیز بین ما نمایان شد
ایکاش هرگز بین هیچ زن و شوهری چنین عریانی صورت نگیره
اروم باش عزیز من

ما هنوز پرده ای بینمون پاره نشده اما ناراحتم ازش. اینکه چرا منطقی قضیه رو پیش نمیبره

تیلوتیلو دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 21:59

ای جان
قربون اون مدل قهر کردنت برم
چقدر آقای همسر مردانه نازت را کشیده ... خیلی عاشقانه ی زیبایی بود
مطمئنم عصبانیتت که تمام شود دلت برای این نوشته غنچ خواهد زد

عصبانیت همینطوری تموم نمیشه گندم جان. یه چیزایی خش میندازه رو رابطه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد