رویای رنگی

چراغ خاطراتی در ذهنم روشن شده که به سختی جزئیاتش را به خاطر می آورم. انگار هزار سال پیش اتفاق افتاده و فقط تصویر مبهمی از آنچه گذشت را می توانم در ذهنم بازسازی کنم. فکر نمی کنم دلتنگی باشد بیشتر یک جور دلگیری است برای اینکه آدم عادت می کند به ندیدن، نادیده گرفتن و کم کم فراموشش می شود. گاهی دلم برای صحرا می سوزد، صحرایی که برای مدت بسیار کوتاهی تمام دلش چراغانی بود و به طوفانی، تمام آن لامپهای چشمک زن یکی یکی سوختند و تاریکی بر همه جا مستولی شد. نه این که الان دلم روشن نباشد،نه!  یک تیر برق بتونی وسط دلم کاشته ام که توپ هم تکانش نمی دهد اما آن خواب فانتزی رنگی، خاطره اش همچنان پابرجاست. شاید رنگها را به خاطر نیاورم اما  هاله ی آن لامپهای رنگارنگ که از دور چشمک می زند گهگاهی به رویای شبانه ام نفوذ می کند‌...

نظرات 5 + ارسال نظر
الی دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 12:09 http://elhamsculptor.blogsky.com

همیشه زندگیت رنگی رنگی

مرسی الی جان.

کیهان یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 20:19 http://mkihan.blogfa.com

درود بر شما بانوی فرهیخته
زندگی پر است از تغییرات و بدیهی ست که مشکل بتوان همه آن خاطرات را همیشه درخاطر باقی گذاشت .هر چند ممکن است گاهی از لایه های درونی ذهن نیز گاهی خود را نمایان نمایند
شادیتان همیشگی

ممنونم کیهان خان. حقیقتش مال خیلی دور هم نیست اون خاطرات. دل است دیگر. گاهی یاد آنچه بود و حالا نیست می کند

ابانا شنبه 9 تیر 1397 ساعت 13:25

خیلی قشنگ توصیف کرده بودی....باید این حس رو تجربه کرده باشیم البته، تا بهتر درک کنیم.

آره باید عاشق شده باشی و فارغ!

tarane fn پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 14:52

من گاهی وقت ها که به خاطراتم فکر میکنم دلم حتی برای کسایی که ازشون بدم میاد تنگ میشه در تمام مواقع دیگه همچنان بدم میاد ولی اون لحظه حتی دلم میخواد کنارم باشن

برا من بیشتر حسرت حسی هست که تجربه کردم آدمها رو زیاد دلتنگشون نمیشم

تیلوتیلو سه‌شنبه 5 تیر 1397 ساعت 23:23

رویاهای فانتزی خوبن که فقط رویا باشن
در واقعیت اونقدر پوچ و به درد نخورن که واقعا آدم را ناامید میکنن
همون ماهی که شبهات را روشن میکنه و توی روز عین خورشید به دلت میتابه و قلبت بهش گرمه.. با همون نور امیدبخشش بهترین گزینه ی زندگیته
الهی خوشبخت باشی
از رویاها به عنوان رویا لذت ببر و ازشون یاد کن
یک گذشته چراغانی و نه تاریک ... و آینده ای روشن تر از روزهای تابستان

ذهنه دیگه یهو هوس میکنه شیرجه بزنه تو خاطرات

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد