عید

دوستهای خوبم عیدتان مبارک. 

رمضان امسال، کنار کار و درس برای من کمی سنگینی می کرد اما خدا را شکر که در وسع خودم توانستم روزه هایم را بگیرم. همسر جان خدا را شکر با تغییر کارش از یک کار  تماما فیزیکی به یک کار پشت میزی و فکری همه ی روزه هایش را گرفت. به قول خودش اگر در کار قبلی می ماند بعید بود بتواند همه ی روزه هایش را بگیرد. چهار واحد تابستانی که برداشتم بدجور وقتم را گرفته اما به نوعی برای من مروریست بر آنچه قبلا کم و بیش خوانده بودم. استادمان یک خانم هندی است که انگلیسی را به لهجه ی هندی حرف می زند. جلسه ی اول واقعا برای فهمیدنش مشکل داشتم اما الان گوش هایم عادت کرده و مشکلی ندارم. ضمن اینکه تقریبا با استاد رفیق شده ام و البته این بیشتر به خاطر این است که من از معدود دانشجوهایی هستم که فعالانه در کلاس شرکت می کنم. ضعف زبان انگلیسیم  هم نمی تواند من را از سوال و جواب در کلاس منع کند. چهار دختر در کلاس هستیم و هفت  هشت پسر. دخترها با هم یک تیم شدند و پسرها هم کم و بیش یا انفرادی کار می کنند یا گروهی. من هم مثل سروِ تنها یک تنه برای خودم ایستادگی می کنم.:))  نه اینکه نخواهم گروهی کار کنم اتفاقا گاهی با همکلاسی ها سر حل مسائل کلاسی و آزمایشگاهی مشارکت دارم اما خوب انگار من زیاد با فازشان آشنا نیستم. سن همکلاسیها از بیست و یک و بیست و دو بالاتر نمی رود و خوب من در نقش مادربزرگ کلاس نحوه ی ارتباطاتم به کلی فرق می کند. اینجا با اینکه آمریکاست اما الگوهای رفتاری انگار فرقی با مثلا ایران ندارد. مثلا در یک کلاس که همه غریبه اند دخترها با هم راحتتر ارتباط برقرار می کنند و پسرها یک حالت محتاطانه دارند در برخورد با دخترها. برای منی که این دوره ها را سپری کردم اوضاع فرق می کند. به راحتی باب گفتگو را باز می کنم و اصولا مشکلی با ارتباط برقرار کردن ندارم. القصه، کلاسم را دوست دارم و از الان دورخیزبرداشته ام برای یک A تپل! (یا همان بیست خودمان)

همسر جان به واسطه ی معرفی یکی از دوستانش به عنوان کارشناس GIS مشغول به کار شده است. دقیق نمی دانم چه کار می کند ولی سر و کارش با نرم افزارهای کامپیوتری است. من و همسری سیر پیشرفت مشابهی داریم. مثلا هر دویمان در محل کار فارغ از اینکه چه کاریست زود از بقیه متمایز می شویم. زود یاد می گیریم و تمام تلاشمان این است بهترین باشیم. همسر جان در همین یک ماهی که کارش را شروع کرده نسبت به بقیه همکاران تازه کارش پیشرفت محسوسی کرده و حالا مسئول تمرین دو نفر از همکاران تازه واردش شده است. همسر عزیز من!

القصه، من و همسر جان سرمان حسابی گرم است و داریم تلاش می کنیم زودتر خودمان را در این جامعه ذوب کنیم! :))

نظرات 6 + ارسال نظر
نازمهر سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 03:19

عید شما هم مبارک صحرا جان.
تو کار و زندگی موفق باشی

ممنونم نازمهر عزیز. زنده باشی

Baran دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 19:59 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام بانو
عیدشما هم مبارگ
قوربونِ آن لبخند دوست داشتنی تان ؛صحرا بانوى بلامسر

سلام‌ بر باران بانوی دوست داشتنی. زنده باشی خانم گل

ابانا دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 08:25

سلام عیدت مبارک عزیزم. امیدوارم ذوب بشی زودتر! و خیلی خوبه ک روی غلتک هستین. ایشالا رو به جلو برین همچنان

انشاالله خانم دکتر.

تیلوتیلو شنبه 26 خرداد 1397 ساعت 23:58

وای چقدر خوشحالم برات صحراجان
وقتی مبینم تند تند داری پیشرفت میکنی
داری به زندگی جدیدت خو میگیری
و اینکه راضی هستی... خیلی خوشحال میشم

ممنونم گندم عزیزم. توکل به خدا داریم جلو میریم دیگه

الی شنبه 26 خرداد 1397 ساعت 03:07 http://elhamsculptor.blogsky.com

چه خوب
کیف میکنم میای از پیشرفت میگی
کلن بهترین کار زندگی همین مهاجرت از جهان سوم هست
نه اینکه ادم وطن پرست نباشه! نه
اما وطن انگار جایی برای موندن نداره
خوشحالم که اینجا نیستی
خوشحالی جایی هستی که میتونی پیشرفت کنی و از صمیم قلب برات بهترین ها رو میخوام

ممنونم الی جان. راستش آدم وقتی اینجا می بینه همه چی سر جاشه و یاد تلاشهای بی ثمرش تو وطن خودش میفته میگه کاش زودتر میومدم...

فرید جمعه 25 خرداد 1397 ساعت 08:30 http://gapogoft.blog.ir

این نوشته ی شما مرا مجاب کرد که پیگیر نوشته های شما باشم.
نوشته های شما رو از طریق RSS پیگیری میکنم...

منتظر نوشته های بعدی شما هستم

ممنونم آقا فرید. لطف دارید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد