گرداب

یک عده از دخترها هم با هزار امید و آرزو به هر دری می زنند که ازدواج کنند و بعدش در گردابی به اسم شوهر دست و پا می زنند. مورد زیاد است اما یکیش دختر خانم فعال، اجتماعی، دلسوز و مهربان و البته مستقلی است که به خاطر بالا رفتن سنش نگران این شده که مبادا از قافله جا بماند. با پسری چند سال کوچکتر از خودش ازدواج کرده و حالا باید جور او را هم بکشد. اخیرا پسرک به بهانه ی کار، خانه و زندگیش را رها کرده و به ایران رفته و الان هم  بغل مامان جانش لنگر انداخته کنگر می خورد. دختر قصه هم به همان وضعیت مجردی برگشته با این تفاوت که حالا اسم یک مرد رویش هست! همسر جان می گوید من دارم زندگیشان را قضاوت می کنم و شاید قضیه آن طوری که من فکر می کنم نباشد. والا من هم امیدوارم اشتباه کرده باشم.

قصه ی بعدی، حکایت دختری است پر شور و انرژی که عاشق یکی از همکارانش می شود، با هم ازدواج می کنند و حاصل ازدواج یک دو قلوی خیلی شیرین و با نمک است. دختر بعد ازدواج شغلش را رها می کند، مدتی به اتمام تحصیلاتش می گذرد و بعد از تولد بچه ها به کلی خانه نشین می شود. این در حالی است که شوهرش  که زمانی همکارش بود تمام این مدت پله های موفقیت را طی کرد و به ریاست یکی از ادارات بزرگ رسید. حالا دختر قصه افسرده است. ناشکری نمی کند اما ته دلش چیزی ناراضی است و نمی تواند با آن کنار بیاید.

قصه ی دیگر، ... من از این قصه ها زیاد دارم. شما هم قصه دارید؟


نظرات 5 + ارسال نظر
tarane fn یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 17:19

سلام بانو شب های قدرتون پر از استجابت انشالله . اره منم قصه ی دختر خاله ای دارم که برای ازاد شدن از تعصبات خانواده و ترس بالا رفتن سن زن یه اقای بددل شد و زندگیش جهنم شد الان داره جدا میشه

خدا کنه هیچکی تصمیم اشتباهی نگیره از هول حلیم

ابانا چهارشنبه 9 خرداد 1397 ساعت 02:47

قصه ها ک‌زیادن اما شاید خیلی از اونا مصداق اینا ک نباید قضاوت کرد یا نمشه قضاوت کرد..

الی سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 02:30 http://elhamsculptor.blogsky.com/

زندگی ما دخترا تو ایران که همش قصه های دردناکی هست از سنتها و بی انصافیها و شرایط بد جامعه برای جنس مونث
من خودم قصه مصورم

تیلوتیلو سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 01:39 http://meslehichkass.blogsky.com/

اینقدر دور و برم از این قصه ها زیاده که اصلا گفتن نداره
سعی میکنم کمتر تعریف کنم ازشون بلکه نگاه خوشبین بقیه به زندگی خراب نشه

علی سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 00:02 http://eshqh.blogsky.com

سلام
به روز بودی رد می شدم آمدم
خوووبی ؟
آره قصه ها فراوان هست
و شاید فعلا 8 میلیارد نقدی قصه داشته باشیم
و هر کدام که چند تا داشته باشه... تصاعدی می رن بالا
مشکل ازدواج ها و .... را خودش با درباریانش حل کنه...خخ
نازنین باشید برای شوهر
یاعلی

ممنونم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد