تصمیم دارم کمتر گزارش بدهم و بیشتر از احساسات و افکارم حرف بزنم. امروز صبحم را با خبر یک انفجار بزرگ در کابل آغاز کردم. جایی نزدیک محل زندگی مان در کابل. بیشتر از شصت نفر کشته شده اند و صدها نفر زخمی. کلی هم زن و بچه جانشان را از دست دادند. می دانید این که خبر یک اتفاق بد را در نقطه ای از جهان می خوانید و متاثر می شوید یک چیز است و این که خبر کشتار را در محله ای که در آن زندگی کردید را بشنوید چیز دیگری است. فکر کن که با کوچه ها، آدمها، مغازه ها، ساختمان ها خاطره داری و در اخبار می خوانی که مهد خاطراتت، گورستان مردمت شده است. چیزی درونت می شکند که نمی دانی چکارش کنی... امشب کلی خانواده عزادار هستند و من فقط به امیدهایی فکر می کنم که ناامید شدند، قلب هایی که از تپیدن ایستادند و آرزوهایی که با انتحار تکه تکه شدند.
....
صحرا بانوی عزیزم،هرکجا هستید،درپناه سبحان الله باشید
ممنونم باران عزیز
اه اه چه قدر ادما ب هم نوع خودشون ظلم میکنن...☹
این اتفاقات خیلی دردناکه صحرا جان خیلی
امیدوارم زودتر ارامش به منطقه همیشه ملتهب خاورمیانه برگرده
دعا کنیم
بجز تاسف خوردن و آرزوی صبر برای باز ماندگان کار دیگری متاسفانه از دست کسی بر نمی آید.
امیدوارم که به زودی صلح در کشور عزیز شما بر قرار بشه تا مردم با آرامش زندگی کنند.امین
ممنونم کیهان خان
منم وقتی خبر را شنیدم یادت افتادم
حس کردم که چه حالی داری با این همه فاصله
و آرزو کردم که جنگ در تمام جهان تمام شود