من و دوستان جدید

* ماکارونی پیچ پیچی با سس سالسای مکزیکی از آن دسته لذت هایی است که نمی شود از خیرش گذشت حتی اگر معده ات سر سازگاری با خوراکی های تند نداشته باشد!  

* در شهر و ایالت ما جمعیت بین مکزیکی ها، آفریقایی-آمریکایی ها و سفید پوست ها تقسیم شده. امثال ما آسیایی ها و سایر مهاجران از بقیه ی ملل، در این جمعیت گم هستیم. مجتمع آپارتمانی که ما در آن زندگی می کنیم مجموعه ای از هفتاد و ملت است. البته جمعیت سفیدپوستها انگشت شمار است، آنها معمولا  در مناطقی که جزء محله های گران قیمت محسوب می شود زندگی می کنند. در این میان در تی پارتی که به میزبانی مارگارت برگزار شد با دختر آمریکایی به نام ادل آشنا شدم که از قضا در کمپلکس ما زندگی می کند و مهمترین علت سکونتش در کمپلکس ما آشنایی و ارتباطات بیشتر با ملیت های مختلف است. در نوع خود نمونه ی جالبی است چرا که در میان افغان ها و ایرانیان اینطور عرف است که تمام تلاششان را بکنند در منطقه ی سفید نشین با تراکم کم مهاجرین و تازه واردین خانه بگیرند. حالا فکرش را بکنید یک دختر آمریکایی بیاید در یک مجتمع مهاجرنشین زندگی کند. دختر مثبت اندیشی است و می گوید از دیدن مردم با فرهنگ های مختلف لذت می برد. به خودش هم گفتم که طرز تفکرش را تحسین می کنم. در کنار این دو دوست نیتیو، در تی پارتی با دو خانم ایرانی هم آشنا شدم. بهناز هفده سالی است که در آمریکا زندگی می کند مادر یک دختر است و خانمی با روحیه ی غرغرو و بی حوصله بود که همراه ستاره آمده بود. ستاره سه سال است همراه همسرش که دکترا قبول شده به آمریکا آمده است. هم سن و سال من است و از همان اوایل آمدنش با مارگارت از طریق کلاسهای آموزش زبان آشنا شده است. ستاره روحیه ی شادتری داشت هرچند خیلی فرصت نشد با هم مچ شویم. یک مادر و دختر عراقی هم جزء مهمانها بودند؛ ماریا دختر بیست و چند ساله با روحیه سرزنده و شوخ طبع تا حدود زیادی توجه من را به خود جلب کرد و البته مادر ماریا، طوبا هم با وجود اینکه سه سالی بیشتر نیست آمده اند تا حدی انگلیسی یاد گرفته بود که در سن او قابل ستایش بود. در این میان مدیریت جمع با مارگارت بود که خیلی خوب از عهده اش برآمد.  در این میان پیشنهاد دورهمی های کتابخوانی هم مطرح شد که با استقبال جمع همراه شد و البته مارگارت کتابخوان قهاری است و قرار شده یک لیست از کتابهای فوق العاده ای را که خوانده به من بدهد. پیشنهاد تور نور کریسمس! هم که هفته ی دیگر است و باید دید در آن دورهمی چه اتفاقات جدید دیگری خواهد افتاد.

*  راستی من و ادل قرار شده از این به بعد با هم برویم بدویم باشد که سر بگیرد و رستگار شویم!

نظرات 2 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 18 آذر 1396 ساعت 09:27

هورا که اینهمه خوبی و همه خوبی ها را جذب میکنی

کاش کار هم جذبم کنه

محمدرضا چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت 22:15 http://bitterthancoffee.blogsky.com

آقا خیلی زود دوست پیدا کردی
نامردیه
فارسی زبانای آمریکا چجوریه خلق و خوشون؟
واسم جالبه بدونم کشور به کشور فرق میکنن یا نه

دوستا منو پیدا کردن :))
والا با یکی دو مورد نمیشه قضاوت کرد ولی تا جایی که فهمیدم همون حس خود خفن پنداری رو دارن و تریپ کمتر با مهاجرا قاطی شیم و اینطور داستانهایی که خیلی جدیدم نیس. مثلا یه منطقه تو شهر هست همه ایرانی ها اونجا زندگی میکنن هرکی هم تازه میاد میره اونور.من اعتقادی به کلونی زندگی کردن ندارم!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد