تیر در تاریکی

دلم همینطوری گرفته. نمی دانم دلیلش چیست. نه یاد چیزی افتاده ام و نه با آقای همسر حرفم شده است. همه چیز سر جایش است ولی من غمگینم. فکر کنم فاز  دلتنگی و تنهایی دوباره آمده سراغم. همان غرغر همیشگی که چرا دوست نزدیک ندارم. خصوصا که این روزها کار آقای همسر جان شروع شده و  ساعتهای بیشتری را در تنهایی به سر می برم.  

با یک استاد لینک شدم برای کار در دانشگاه که از شانس من بعد از یک هفته بی خبری پیام داد که دارد برای مدیریت یک شرکت داروسازی به شهر دیگری نقل مکان می کند و دیگر در دانشگاه کار نخواهد کرد. تعارف کرده بود که اگر کمکی از دستش بر می آید خوشحال می شود انجام دهد و من در جوابش برای آرزوی موفقیت کردم. چتد وقت پیش که آقای همسر هنوز کار پیدا نکرده بود به یکی از دوستان آمریکایی مان  زنگ زدیم و خواستیم کمکمان کند. او هم بعد از یکی دو بار رفت و آمد ما را به ابیگیل یکی از دوستانش که مسئول کاریابی است لینک کرد و در این مدت چون آقای همسر توانست کار پیدا کند ما هم خیلی پیگیر این خانم ابیگیل نشدیم تا دیشب خودش به ما زنگ زد و پیگیر اوضاعمان شد. آقای همسر بعد از گزارش وضعیت خودش راجع به من صحبت کرد و گوشی را به خودم داد صحبت کنم. ابیگیل بعد از احوالپرسی وقتی شنید مدرک ارشد دارم آن هم در آن رشته ی سخت من، کلی ازم تعریف کرد و من هم گفتم برایم مهم است در فیلد تحصیلاتم کار پیدا کنم. خلاصه ی مطلب اینکه ابیگیل با ذوق زدگی تمام گفت که دوست نزدیک خانوادگی شان یک آزمایشگاه با رشته ی من دارد و تاکید کرد حتما با او صحبت خواهد کرد تا اگر نیاز به نیروی کار داشتند روی من حساب کنند. یک کورسوی امید دیگر!  و من همچنان جسته گریخته با استادها ارتباط می گیرم ببینم بالاخره این تیرهای در تاریکی من کی به هدف می خورند‌. البته که بهترین گزینه برای من درس خواندن و قبولی دکتراست. اینطوری نمی شود به امید دیگران نشست!

نظرات 6 + ارسال نظر
Trane fn دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 21:05

امیدوارم هر چه زودتر کار پیدا کنید و دکترا قبول بشید

انشاالله ترانه جان. حرم رفتی واسه منم دعا کن

تیلوتیلو شنبه 11 آذر 1396 ساعت 09:01

توکل کن به خداوندی که همیشه همه چیز را درست کرده و میکنه

توکل به خودش

الی جمعه 10 آذر 1396 ساعت 17:42 http://elhamsculptor.blogsky.com/

امیدوارم هم کار مرتبط بیابی و هم دکترا قبول شی و هم از ناامیدی بیرون بیای و هم ....
کلا خوب باشی

ممنون الی جان.

پرفسور خسته پنج‌شنبه 9 آذر 1396 ساعت 15:36 http://porfossor.blogsky.com

من فقط می‌تونم توی این شرایط بگم مرگ بر آمریکا!

کلا به شوخی هم شعار و آرزوی مرگ نکنیم پروفسور

محمدرضا پنج‌شنبه 9 آذر 1396 ساعت 06:20 http://bitterthancoffee.blogsky.com

آقا خیره ایشالا
جور میشه نگران نباش
بوک ریدر اومد؟ :)) نظرت چیه؟

انشاالله
آره اومد. باورت میشه هنوز وقت نکردم درست ور برم باهاش :)) ولی خیلی دوست داشتنیه. صفحه اش مثل کاغذه حتی لمسش. هنوز فایلامو نریختم توش. در مورد اون منابع خوب هم بهم بگو بعدا :))

غلامقلی پنج‌شنبه 9 آذر 1396 ساعت 02:17 http://www.doostbashim.blogfa.com

سلام بر تو و آقای همسر که ایشان بعد از خودت بهترین دوستت است
پس الکی دنبال دوست نگرد
درست را هم تا قبل از پیدا کردن کارت بخوان وقتی هم که کار پیدا کردی باز دوباره هی درس بخان چون فکر نکنی که حالا چون رفتی سرکار نباید دیگر درس بخانی و مطالعه کنی
نخیر ازین خبرها نیست
اگر میخاهی با خودت دوست باشی باید دایم مطالعه کنی چه درس چه چیز دیگر
این بود نصیحت من برای تو
دلگیر بودن هم اشکالی ندارد گاهی دلگیر میشوی که به خودت مربوط است

تنها راه دوست بودن با خودم مطالعه است؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد