جشن شکرگزاری

شنبه ها و یکشنبه ها ظهر معمولا انتظار داریم صدای تق تق درخانه را بشنویم. 

منطقه ی زندگی ما پر از کلیساهای کوچک و بزرگ است و مبلغین کلیسا در روزهای تعطیل به مجتمع های مسکونی مهاجر نشین سر می زنند و در قالب دعا و مکالمه های دوستانه گریزی به مسیحیت و عطوفت مسیح می زنند و ما هم با روی خوش می گذاریم برایمان دعا بخوانند و ما را به مراسم مختلف دعوت کنند و ما هم آف کورس می گوییم تا هفته ی بعد که گروه بعدی در خانه مان را بزنند. از قضا اسپانسرهایمان نیز خانواده ای مسیحی هستند که در تدارک خانه و کاشانه مان کم نگذاشتند.  بیشترمبلغین از سه گروه خارج نیستند: افراد مسنی که در سن بازنشستگی هستند و وقتشان را وقف امور مذهبی کرده اند، جوانان پرانرژی که آخر هفته ها داوطلبانه با کلیسا همکاری می کنند‌‌ یا افرادی که دین شان را تغییر داده اند و حالا رسالت هدایت دیگران را به عهده گرفته اند. من و همسر جان با هر سه گروه ملاقات داشته ایم و بهترین شان همین دانشجوهای داوطلب هستند که با رویی گشاده و نیتی پاک در می زنند. هفته ی پیش سه تایشان آمدند و بعد از دعا خواندن ما را به مراسم یکشنبه شان دعوت کردند و من دقیقا یادم نمی آید که همسر جان در جوابشان چه گفت و هر چه بود ما فردایش خانه ی دوست آقای همسر دعوت بودیم و به مراسم آنها نرفتیم. امروز ظهر  چند چهره ی جدید  در خانه مان را زدند و این بار اسم همسری را بلد بودند و پیگیر شدند که چرا مراسم هفته ی پیش را نیامدید ما منتظرتان بودیم! خلاصه تا من حجابم را رعایت کنم و بروم دم در، همسر جان دعوتشان کرده بود داخل و من هم با یک لبخند به پهنای صورتم به ایشان خوشامد گفتم. این مکالمه بر خلاف مکالمات قبلی خیلی مذهبی  نبود و بیشتر به آشنایی و شرح وضعیت ما از چالش های زندگی در آمریکا گذشت. مری معلم انگلیسی، هالی دانشجوی بیولوژی و آرن مهندس مکانیک هر سه قصه هایی از زندگیشان برایمان گفتند و در نهایت مری که بزرگتر از آن دو بود ‌رشته ی کلام را به دست گرفت. من در مورد بیکاریم برایشان گفتم و مری دلگرمی داد که تلاشش را می کند تا کمکم کند. در نهایت دیداری که قرار نبود بیشتر از چند دقیقه طول بکشد بیشتر از یک ساعت به درازا کشید. مری من را به یک تی پارتی برای دو هفته ی دیگر دعوت کرد و من هم پذیرفتم. او بیشتر از بقیه حس دوستی نسبت به من پیدا کرد و قرار شدبیشتر در ارتباط باشیم‌. جدا از نیت تبلیغ این جماعت ، من این گپ و گفت های دوستانه با مردم نیتیو را به فال نیک می گیرم‌ و امیدوارم  بتوانم اندکی به اندوخته دانسته هایم اضافه کنم.

در راستای همین فعالیت ها و نشست و برخاست ها فردا به یک دور همی به مناسبت جشن شکرگزاری دعوت هستیم. در جشن شکرگزاری افراد غذاهای مختلفی را که تدارک دیده اند با یکدیگر شریک می شوند و خداوند را به خاطر نعمتهایش شکر می  گویند. من راستش نمی دانستم با وجود اینکه مهمان هستیم نیاز هست غذایی ببریم یا نه و اگر لازم است چه نوع غذایی باید ببرم. بنابراین کیک  پختم تا دست خالی نروم. امیدوارم فردا به همه مان خوش بگذرد!

خدای ما، خدای آنها، خدای زمین و آسمانها، برای همه ی نعمتهایی که بر ما ارزانی داشتی سپاسگزاریم. آمین :)

نظرات 6 + ارسال نظر
ابانا دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 22:36

پستت حس خوبی داد. همین!

خدا رو شکر

الی دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 19:26 http://elhamsculptor.blogsky.com/

کاش همه فقط یک دین داشتیم کاش به اسم دین اینقدر بینمون جدایی نبود
کاش... ما هم اینقدر مهربون بودیم
کاش
.
.
.
.
مهمونی خوش بگذره عزیزم

کاش...
ممنونم الی جان. خوب بود جای دوستان خالی

محمدرضا دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 15:05

چقدر خوب که اونا میان سراغتون، اینجا ما باید بریم سراغشون :(

یه طورایی کار آدم توی ارتباط برقرار کردن باهاشون آسون میشه ولی تو دست برندار برو سراغشون

بهار شیراز دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 11:47

خدایا شکرت بابت همه نعمت های خوب، بابت دوستان عزیز

خدایا صدهزار مرتبه شکر

تیلوتیلو دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 10:44

خدا را شکر که به این زودی دوست و رفیق پیدا کردی و تنها نمیمانی
بیشتر مراقب دلت باش
تو دختر خیلی قوی ای هستی

ممنون گندم جان. امیدوارم دوست های خوبی پیدا کنم و دوست خوبی باشم.

تیلوتیلو دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 10:39

آفرین
اخلاقت همیشه خوب و عالی بود
امیدوارم دوستای خوبی باشن برات

امیدوارم امیدوارم. توکل به خدا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد