فکر کنم عاشقان قدیمی پشت در منتظر نشسته بودند تا من کی در را نیمه باز کنم! آن عاشق چندش که اصلا ازش خوشم نمی آمد و تازگی ها نامزد کرده هم در اینستاگرام هم در فیسبوک درخواست دوستی فرستاده! تقی عاشق سه چهار سال پیش که بعد از نیمچه نامزدی مان همه جیز را بهم زدم همانی است که حالا یک پست مهم در دفتر ریاست جمهوری دارد و هر از چندگاهی با ایمیل های مختلف احوالم را می پرسد و مسلما من به هیچ کدامشان جواب ندادم ، حالا در فیسبوکم پیام گذاشته که خوشحالم دیگر بلاک نیستم و فکر می کنم مرا بخشیده ای. من که همان قدیم ها بخشیدمش و بعدش آنقدر درگیر مسائل عاطفی جدید شدم که کمتر به آنچه بینمان گذشت فکر کردم. یا ایها الناس! من فقط بلاک لیستم را خالی کردم نیامدم به شما بگویم بفرمائید تو! چقدر که شما ها هم ثابت کردید می توانید بیخیال مسائل گذشته شوید. در هر صورت من به روال گذشته به هیچ کدامشان توجه نمی کنم. چرا همیشه همینطور است؟ کسی که حواست بهش هست و مدام چکش می کنی هیچ بخاری ازش بلند نمی شود و آنهایی که اصلا در گوشه ی ذهنت جایی ندارند اینطوری مشتاقانه به انتظار نشسته اند! فکر کنم قاعده ی دنیا همین است. در هر صورت باید یک جایی این بار اضافی را زمین بگذارم...
ادم یجایی از عشق هم حالش ب هم میخوره! از عاشق بودنه بی سرانجام! یا از معشوق بودنی نشدنی! هر دوش ب ادم رنج زیادی میده.
کلا هر قصه ی ناتمامی اذیت کننده است. باید این پرونده های باز را یک جایی برای همیشه بست
صحرا خدا بگم چیکارت نکنه...هی منو تحریک کن.ببین چه رازی رو فاش کردم
اگه طرف رو می فهمیدی کیه هیجانش بیشتر میشد
خوبه که غصه دنیا را نمیخوری عزیزدلم
بددردیه :) کاملا درکت میکنم :)
اما انگار قانون زندگی همینه
آره دیگه غصه شو نباید خورد. دنیا همینه