استاد

روزی که گذشت  اولین روز تدریسم بود. تجربه ای جدید با کلی استرس.  سروکارم با دانشجوهای پزشکی یا طب است که به دو گروه تقسیم شده بودند. ساعت هشت با یک گروه و ده با گروه دیگر.   کلاس اولی کمی از دستم دررفت. مهمترین علتش هم ناآشنایی با محیط کلاس و دانشجوها بود. استرس لهجه ی ایرانیم را هم داشتم و همان اول به دانشجوها گفتم که اگر جایی را متوجه نشدند بگویند تا معادلش را پیدا کنم. چند تا تپق علمی هم موقع تدریس زدم که مچم را گرفتند و من هم پذیرفتم و اصلاح کردم. خلاصه هرچه سوتی بود سر کلاس اول دادم و در عوضش کلاس دوم را خیلی خوب اداره کردم. دیگر استرس نداشتم و تپق هم نمی زدم. دانشجوهای کلاس دوم ساکت تر و سربه راه تر بودند و ازشان خیلی راضی بودم. آقای همسر دوست داشتنی اول صبح مثل والدینی که بچه شان را روز اول مدرسه همراهی می کند برایم صبحانه آماده کرد و بعدش تا دانشگاه آمد و وقتی مطمئن شد که وارد کلاس شدم رفت. ما صبح زودتر رسیده بودیم و هنوز دفتر اساتید باز نشده بود به ناچار در اتاق رئیس دیپارتمان بخش کلینیکال مهمان شدیم که آقای دکتر بسیار محترمی بودند. موقع رفتن به کلاس رو به آقای همسر گفت خانمتان دیگر safe  است خیالتان راحت و ما هم خندیدیم و آقای همسر خداحافظی کرد. موقع ورود به کلاس مشخصا دانشجوها از دیدن استاد جدید جا خوردند و یکی از دخترها رسما به کنار دستیش گفت اوه ببین این استاد است! دخترکی لاغر با  تیپ سرمه ای و کفش و روسری طوسی کیف لپتاپ به دست با آرایشی ملیح همراه یک لبخند ژوکوند، ظاهر استاد جدیدشان را تشکیل می داد. آقای همسر  شوخی می کرد که کاش ما هم از این  استادها دوران دانشجویی داشتیم. وسط کلاس صدایم گرفته بود بس که تند تند و بلند بلند حرف زده بودم. سعی کردم کلاس یک طرفه نباشد و مطالب تکراری که قبلا خوانده بودند را از خود دانشجوها پرسیدم و تک و توک بلد بودند. هرچند دقیقه یکبار هم آنچه درس داده بودم را دوباره تکرار می کردم و ازشان می پرسیدم، برایم خیلی مهم بود که شیرفهم شوند. پرحرفی نکنم تدریس و استادی تجربه ی بسیار جالبی است، وقتی گوشت باید به استاد شنیدن عادت کند. برنامه ی درسی که برایم چیده بودند تمام هفته بود و من داوطلبانه واحدهای درسی را پس دادم و به یک روز در هفته بسنده کردم چون باید برای خواندن زبان برنامه بریزم . هدف ممهتری هست که باید برایش به اندازه ی کافی وقت بگذارم.
نظرات 5 + ارسال نظر
الناز چهارشنبه 16 فروردین 1396 ساعت 03:04 http://bidadeeshgh.blogsky.com/

سلاااام عزیزم
پست پایینیتو خوندم خیلی عالی بود... اینکه تو ی سال چقد تغییرات میتونه تو زندگی آدما رخ بده
منم خیلی دوس دارم استاد بشم.
موفق باشین

ممنونم الناز جان. امیدوارم یک استاد فوق العاده بشی

تیلوتیلو دوشنبه 14 فروردین 1396 ساعت 10:40 http://meslehichkass.blogsky.com/

خدا را شکر که همه چی مرتبه
خوشحالم از داشتن دوستی مثل شما
استاد جان خوش تیپ

قربانت گندم عزیز.

سارا روزهای دورازخانه چهارشنبه 9 فروردین 1396 ساعت 22:07

کودوم کشور تدریس داشتین?

افغانستان

banooye bahar چهارشنبه 9 فروردین 1396 ساعت 12:26 http://khaterateman95.blogsky.com

منم یادمه یکی از استادام میگفت روزه اول تدریسم همسرم ده بار زنگ زد:)
موفق باشید:دی

ممنونم بانوی بهار

بهار شیراز چهارشنبه 9 فروردین 1396 ساعت 07:47

عزیز دلمممممم ...استاد زیبا و جذاب...یاد پرنسس اک می افتم
از اعماق قلبم برات آرزوی موفقیت می کنم...

مرسی بهار مهربان. حتما بیشتر می نویسم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد