سفرنامه (1)

یک عالم حرف و داستان و خاطره هست. نوشتنشان حسابی زمان می برد. می دانم اگر شروع نکنم به نوشتن فراموششان می کنم. 

  

روز اول که وارد خانه همسر و خانواده اش شدم شاهد برگزاری آداب و رسوم محلیشان بودم. ما کمی زودتر از برنامه رسیدیم و هنوز اسپندشان را دود نکرده بودند. بنابراین منتظر ماندیم تا اسپند دود کنند. بعدش گوشفند نذری را سر بریدند و خونش را جلوی کفشهایم مالیدند. از زیر قرآن ردم کردند و وارد خانه شدم. کفش هایم را داخل خانه آوردند و توی یکی را پر از گندم و دیگری را پر از برنج کردند و گوشه خانه گذاشتند. بعدش آب آوردند درون ظرف فلزی خوش نقش و نگار استیل به همراه ظرفی که آب را درون آن می ریزنئ. اینجا رسم است ظرف آب و تشت مخصوصش را قبل و بعد غذا برای شستن دستها می آورند. وقتی ظرف آب را آوردند به آقای همسر گفتند باید پای عروس را بشویی آقای همسر هم که گویا اصلا در جریان رسومات نبود با خنده مراسم را انجام داد و بعد گفتند برود آب را در چهار گوشه خانه بپاشد برای اینکه خانه ای پر برکت داشته باشیم. بعدش یک پارچه سفید گلدوزی شده آوردند انداختند روی سرم که بعدها فهمیدم چادر است، چادرهای اینجا مستطیل شکل است و فقط روی سر و دست ها را می پوشاند. وقتی آرام گرفتیم یک پارچه آمدند روی فرش خانه انداختند که عروس و داماد بلند شوند روی آن بایستند که ما "سر چوچلی" کنیم. سر چوچلی یعنی شکلات و پول روی سر عروس و داماد پاشیدن. خلاصه خواهرهای آقای همسر و خانم برادرش هر کدام جداگانه سرچوچلی مان کردند و بعد قرار نشستیم. اینها مراسمی بود که در بدو ورودمان اجرا کردند. فردایش آمدم چند تکه لباسم را بشویم مادر همسرم قال مقال راه انداخت که عمرا اگر بگذارم اولین کار عروسم لباس شستن باشد. بعله رسم دارند که عروس دستی به خمیر ببرد و چیزی بپزد برای برکت و میمنت. اینطوری شد که من که هیچ تجربه آرد و خمیر و این حرفها را نداشتم به خمیر درست کردن گماشته شدم. مادر همسر و زن عموی دامادشان که هر دو سنی ازشان گذشته بود به کمکم آمدند و آموزشم دادند. از انجایی که من غذاهای حرفه ای تری مانند "بولانی"، "منتو"، "آشک" و غیره را بلد نبودم نان روغنی درست کردم. خلاصه اینطوری شد که با درست کردن این نانها مجاز شدم به کارهای دیگر بپردازم. برایتان نوشته بودم که اینجا شهری است بسیار کوچک و کم و بیش توسعه نیافته. جاده های اصلی آسفالت هستند و خانه ها در کنار زمین های کشاورزی آرام گرفته اند. این هم نمای پانورامایی از شهر:


عکس بالا و پایین را از فراز تپه باستانی شهر گرفته ام.



آنقدر این دو هفته  جاهای دیدنی و تاریخی را گشته ام که اگر بخواهم با جزئیات برایتان تعریف کنم یک سفرنامه کامل می شود. سعی می کنم هروقت فرصت کردم بنویسم. انجوی ویت می!

نظرات 5 + ارسال نظر
ربولی حسن کور پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 13:57 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
معمولا عادت ندارم وقتی شروع به دنبال کردن یک وبلاگ میکنم پستهای قبلی را هم بخوانم. انگار یاد افرادی می افتم که میگویند با گذشته ام کار نداشته باش!
اما امروز وقتی از روی کنجکاوی اولین پست وبلاگتان را باز کردم چنان مجذوب نوشتنتان شدم که سر شیفت و لابلای مریضها تا اینجا را خواندم و احتمالا بقیه را هم در شیفت های آینده.
راستش تعجب کردم وقتی فهمیدم از همزبانان گرامی اهل افغانستان هستید. چون از نوشته های اخیرتان متوجه نشده بودم. به این ترتیب شما دومین لینک وبلاگ من از مهاجران افغانستانی هستید! (البته اگر وبلاگ جناب جان دو را از لینکها حذف نکرده بودم سومین بودید!)
اما علت این که این کامنت را گذاشتم تعجبم از پاسختان در این پست به تیلوتیلو (یا به قول شما گندم) بود. پرسیده اید کجای ایران؟ و وقتی گفته اصفهان فرموده اید اصفهان چی؟!

سلام آقای دکتر، لطف دارید، قدیمترها وقت آزاد بیشتری داشتم مبسوط می نوشتم. والا یادم نمیاد شاید کامنتم نصفه پست شده بوده

نیلی یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 17:00 http://niiliia.blogsky.com

وای صحرا چه رسومات جالبی...
مخصوصا اون قسمت خمیر درست کردن و گندم و برنج توی کفش ریختن...
کاش عکس از اولین غذای محلیت هم میذاشتی... باید خوشمزه باشن

سعی کردم عکس بذارم اما درست اپلود نمیشد.

تیلوتیلو شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 13:44 http://meslehichkass.blogsky.com/

اصفهان

اصفهان چی گندم؟

تیلوتیلو شنبه 6 شهریور 1395 ساعت 10:39 http://meslehichkass.blogsky.com/

چقدر زیبا
دوست دارم از این رسوم بشنوم
این رسم پا شستن را ایران هم داریم
من دیده ام
داماد پای عروس را میشوید و آب را در چهارگوشه ی خانه میریزد

جدی؟کجای ایران؟

بهار شیراز دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 09:45

خیلی شیرین و با مزه بود .... چه آداب و رسوم قشنگی . از همه قشنگتر شستن پای عروس خانم توسط داماد بود
میدادی سرت رو هم شامپو کنه یه دفعه

اگه رسمشون جا داشت حتمی سرمم شامپو می زدن :))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد