از آنجایی که ما آشنا و فامیلی در شهر زندگی آقای خاستگار نداریم و آدمی هم نداریم که برود تا آنجا تحقیقات کند، می دانستم اگر خودم فکری برای این تحقیقات نکنم پدر و مادرم هم نمی توانند چاره ای برای تحقیق محلی و اطمینان از صحت و سقم حرفهای آقای خاستگار پیدا کنند و احتمالا همان جواب همیشگی شان را می دهند که خودت بهتر می دانی، پس خودم دست به کار شدم. چند روزی به دلم شک افتاده بود که مبادا حرفهای آقای خاستگار حقیقت نداشته باشد، این طوری شد که رفتم سراغ یکی از دوستان قدیمی هموطنم آقای بهروز که چند سال توی شهر آقای خاستگار زندگی کرده. بهروز از آن پسرهای مذهبی نسل نو است که در عین اینکه شدیدا پایبند اعتقاداتش است ذهن باز و منطقی دارد. همسر بهروز را نمی شناسم فقط یکبار ازش سوال کرده بودم که همسرش هم مثل خودش قبلا توی ایران زندگی کرده یا نه، آن را هم برای قضیه تقی پرسیده بودم که تقی اصلا سابقه زندگی در ایران را نداشت و آن زمانها نقطه مجهولی برایم بود که می شود با کسی که در دنیای متفاوتی بزرگ شده زندگی کرد یا نه. بهروز همان زمان به من گفت سخت است زندگی با آدمی که در فرهنگ متفاوتی بزرگ شده ... این بار که برای تحقیقات محلی سراغش رفتم و خواستم قضیه محرمانه بماند گفت مگر قبلی را کسی فهمید که این یکی را بخواهند بفهمند. من هم اطمینان دادم برای همین قابل اعتماد بودنش سراغش آمده ام.آقای خاستگار یک خواهر کله گنده دارد که از مقامات شهر خودشان است و جزء آدمهای سرشناس محسوب می شود. بهروز خواهر آقای خاستگار را می شناخت نه آنقدری که به کار من بیاید اما گفت کسانی را می شناسد که با آنها رابطه خانوادگی نزدیک دارند، از آنها پرس و جو می کند و خبرش را به من می دهد. خلاصه آقای بهروز زحمت تحقیقات را کشید و نتیجه را اینطوری اعلام کرد: "خانواده بسیار خوبی هستند، خواهرش خانم خوب و شوخ طبعی هست! اینجینیر صاحب (می شود همان جناب مهندس خودمان) هم آدم کتابخوان و جالبی است، خیلی زودجوش نیست لااقل با این شخصی که ازش سوال شده نجوشیده، سرش به کار خودش است، دوستان زیادی ندارد، هیچ سابقه بدی ندارد و اکثر سالها را دور از خانواده در شهرهای مختلف سر پروژه های کاری بوده است. به صورت کلی خودش و خانواده اش کاملا تایید شده هستند." بهروز توصیه های برادرانه-دوستانه اش را هم حواله ام کرد که" با این تفاسیر می ماند خودش و شخصیتش که باید ببینی چطوری است." آخر هم گفت "خیلی مهم است بتوانی دوستش داشته باشی ، این توی زندگی از همه چیز مهمتر است". توصیه مردانه اش هم این بود که خیلی قبل ازدواج بهش امتیاز ندهم. مردها خوب جنس همدیگر را می شناسند! خلاصه کلی دعای خیر بدرقه انتخابم کرد و یکی از دل مشغولی های بزرگم را برطرف کرد.
پ.ن: ایمیل تایید مدارک آقای خاستگار رسیده، از حداقل دو تا حداکثر شش ماه دیگر ممکن است وقت مصاحبه اش باشد.
پ.ن2: این روزها حالم خیلی خوب است
پ.ن3: به قول گلشیفته انگار دنیا دارد به من چشمک می زند!
به سلامتی و مبارکی صحرا جان..در پناه امن خدای مهربون باشی عزیزم
برام دعا کن سایه عزیزم
خیلی خوشحال شدم وقتی نوشتی حالت خیلی خوبه...
خوبه که خودت دست بکار شدی برای تحقیق... اینطوری خیالت هم راحت تره درمورد صحت کلمات...
امیدوارم این رابطه شروع بهترین و هیجان انگیز ترین روزای زندگیت باشه...
راستی... تبریک میگم بابت دکترا... تو فوق العاده ای دختر
مرسی عزیزم. برام دعا کن.
خداروشکر کلی :)
خدا رو شکر واقعا
وای چقدر برات خوشحالم
خوشحالم
بزار دنیا بهت چشمک بزنه تو هم بهش لبخند بزن
عجله نکن
ولی خیلی هم دست دست نکن
مراقب دلت باش
این روزها توی همه ی دعاهام هستی
الهی خوشبخت بشی... هرجا هستی.. در کنار هرکسی که هستی
مرسی عزیزم از آرزوهای خوبت، دعاهای خالصت.
اینجینیر صاحب؟ چه جالب، شبیه پنجابی ها.
وای خیلی برات خوشحالم خانم دکتر بعد از این!
و اگر ازدواج کنی و بری، می خواهی دکترات را در آمریکا ادامه بدی؟
آره یادم باشه از این به بعد اصطلاحات وطنی بیشتر بنویسم تو نوشته هام. خودمم خیلی بلد نیستم اما مینویسم. مثلا وقتی بخوان اسم یکی رو بگن مثل اینجا نمیگن جناب آقا یا سرکار خانوم میگن محترم یا محترمه.
آره اگر ازدواج کنم دکترای اینجا رو بیخیال میشم.ادامه تحصیلم اونجا جزء شرایطمه
سلام؛
زیبا و جالب بود، برای تحقیقات محلی، اگه آدرس خاستگار رو می دادین، بازدیدکننده ها می تونستن برن سر وقتش و کلی براتون تحقیق کنن
خوشحال می شم اگر فرصت کردین یه سری هم به وب من بزنید و نظرتون رو راجب مطالبش بنویسید.
سلام. بعید میدونم بازدید کننده ها میتونستن برن اونجا!