زندگی همین است

امروز همان دوستم را دیدم که قبلا در مورد خانواده آقای سابقا عاشق هشدار داده بود. فامیلشان بود یک طورهایی. پرسید چیکار کردید و من گفتم به هم خورد. گفت اسفند ماه  از یکی از دوستانش اتفاقی شنیده که آقای سابقا عاشق شدیدا شکست عشقی خورده و افسردگی گرفته. ته دلم یکهو ناآرام شد وقتی این حرف را زد. یاد همه عاشقی هایمان افتادم. یاد آن قسمتی از خاطراتم که دفنشان کرده بودم، قسمتهای خوبش. این اواخر تمام مدت فوکوس کرده بودم روی بدیهایش، بدیهایی که د رحقم کرد. اما امروز یاد آن روزها افتادم. یکم ته دلم تکان خورد. اما بعدش بیخیال شدم. هرچه بود تمام شد.او رفته پی زندگیش من هم همینطور.

نظرات 3 + ارسال نظر
آنا دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 11:38 http://aamiin.blogsky.com

پس اون سکوت سنگین برای چی بود اگر اینقدر شکستش سخت بوده است؟ جل الخالق از این مردها که از هیچی شون نمی شه سر درآورد.

اگر شکستی هم باشه پیش خودش شکست خورده دلش واسه من نسوخته

تیلوتیلو دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 08:47 http://meslehichkass.blogsky.com/

نظر را نوشتم و رفتم
بعد یهو دلم یه حالی شد
دستم از کاری که انجام میدادم ایستاد
و بعد قلبم تند تند زد
چقدر سخته شنیدن حرفایی که شنیدی
ادم بعد از گذشتن هم نمیتونه به بد آدمی که دوستش داشته راضی بشه... کاش... و کاش...
ولی چاره ای نیست
زندگی در جریانه

روی خشن زندگی...

تیلوتیلو دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 08:42 http://meslehichkass.blogsky.com/

افرین
دقیقا
هرچه بوده تمام شده
اصلا نزار نا آرامی دلت را بی قرار کنه
تو قوی هستی و این هم قسمتی از زندگی بوده که گذشته

ناآروم که میشه من نباید بذارم تداوم پیدا کنه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد