-
سال نو مبارک
شنبه 2 فروردین 1404 02:24
سال نو، نوروز و بهار اینجاست. بهار فصل مورد علاقه ی من است به دلایل زیادی. از سبزی زنده ی درختها و رویش شکوفه ها بگیر تا هوای ملایم و شور زندگی که همه جا نمایان است. سالی که گذشت برای من سالی پر از تلاش و البته پر ثمر بود. وقتی به یک سال گذشته نگاه می کنم چیزی که بیشتر از همه خودنمایی می کند ثبات ذهنی و آرامش درونی ام...
-
پارتی
سهشنبه 21 اسفند 1403 17:30
امان از آب و هوای متغیر اینجا. دیروز هوای حسابی بهاری شده بود و آدم از قدم زدن توی خیابان حسابی لذت می برد امروز اما چنان باد سردی می وزید که تا مغز استخوان آدم را می سوزاند. امروز که دنبال پسرک رفته بودم وایتبورد کوچکش را نشانم داد که اسم خودش و دو تا از دوستانش را نوشته بود. معلمش کلی ذوق کرد که این دفعه ی اول است...
-
خبر خوب
پنجشنبه 16 اسفند 1403 19:50
خبر جدید اینکه تصمیمم را گرفتم، شغل دی سی رو قبول کردم و قرار است هفته ی آخر آگوست شروع به کار کنم. هفته ی اول جولای رزیدنسی ام تمام می شود و تقریبا شش هفته تعطیل هستم. توی این مدت و احتمالا زودتر، باید امتحان مقررات دی سی را پاس کنم و لیسانس کارم را منتقل کنم. خانه/آپارتمان در یک محله ی مناسب پیدا کنیم و اثاث کشی...
-
اتصال/اتصالی
دوشنبه 13 اسفند 1403 05:34
خیلی وقت بود منتظر زمانی بودم که حس کنم وقتش شده با خدا خلوت کنم و دوباره باهاش حرف بزنم. نه اینکه کاملا ازش رو برگردانده باشم اما به دلایلی از چند سال پیش دیگر حس می کردم آن اتصال قوی که داشتم کمرنگ شده بود، شاید یکی از دلایلش افسردگی شدید چهارسال پیش بود. امسال اما با شروع ماه رمضان بی بهانه روزه گرفتم و دوباره...
-
قلب رنجور من
یکشنبه 12 اسفند 1403 05:25
تصمیم دارم بیشتر بنویسم نه فقط از اتفاقات روزانه ی زندگیم که از افکار و چالش های درونیم. شاید نوشتن اینجا باعث شود مصممتر ادامه بدهم. نمی دانم آیا برای شما هم پیش آمده که از چشم یک ناظر بیرونی به درون خودتان نگاه کنید. برای من این زیاد پیش می آید خصوصا می توانم آن قسمت درونم که رنج می کشد را حتی تجسم کنم. شاید قلبم...
-
پیشنهاد کاری
پنجشنبه 9 اسفند 1403 06:16
اولین پیشنهاد کاری را گرفتم. فکر کنم وقتش است بار و بندیل را کم کم ببندیم و برویم سمت واشنگتن دی سی! امیدوارم بودم از محل دیگر که مصاحبه کرده بودم خبری بشود که نشد. یک هفته وقت دارم تا پیشنهاد کار را قبول کنم. شرایط کار خیلی خوب است اما زندگی در دی سی خیلی گران است. پسرک هم سال بعد مدرسه می رود باید بگردم منطقه ای...
-
شغل ایده آل
سهشنبه 30 بهمن 1403 19:44
مصاحبه های کاری همچنان ادامه دارد، هفته ی دیگر مصاحبه ی نهایی با بیمارستان اولی است که اپلای کرده بودم. نمی دانم چرا حس می کنم مراحل مصاحبه اش خیلی کش دار شده، برای چند کار دیگر هم اپلای کردم که گفته اند به زودی برای مصاحبه تماس می گیرند. Mayo Clinic هم این اواخر استخدام دارند برای شغلی که انگار برای من ساخته اند....
-
سرسختی بچه ها
یکشنبه 28 بهمن 1403 15:59
دو هفته کارورزی بخش پیوند بیمارستان کودکان هم تمام شد. چه قدر خوش شانس بودم که هفته ی اول دو پیوند قلب دیدم و روز آخرم یکی از بچه ها رو ترخیص کردیم. وقتی می گویند بچه ها مقاوم و سرسختند واقعا درست است، پسرک هفت ساله ی ما سه روز بعد عمل قلب شروع به راه رفتن و خوردن کرد و روز دهم در بهترین وضعیت مرخص شد. البته یک علت...
-
سبک زندگی
چهارشنبه 10 بهمن 1403 18:55
این روزها بخش پیوند ریه کار می کنم. استادم مدیر رزیدنسی پیوند هست یعنی رئیس مستقیمم. تینا شخصیت مشهوری هست در دنیای پیوند. خیلی ها می شناسند. کارهای مهمی کرده، تمام زندگی حرفه ای اش را صرف بیماران پیوندی کرده. تینا یکی از دلایلی بود که این رزیدنسی را انتخاب کردم. تینا تا وقتی باهاش مستقیم کار نمیکنی خوش برخورد و...
-
پسر کوچولوی من
یکشنبه 16 دی 1403 23:40
پسرم چهارساله شده، گذر زمان را از بزرگ شدن او حس می کنم. امسال اولین تولدی بود که کاملا می دانست چه خبر است. قبلا در مورد تم تولد و طرح کیک و کاپ کیک باهاش حرف زده بودم. شاید سه هفته ی پیش بود و دیروز که حرفش شد همه ی حرفهایمان را یادش بود و انتظار همان ها را هم داشت. پسرکم این روزها به شدت جذب برنامه ی بلوکهای عددی...
-
از کجا چه خبر
جمعه 30 آذر 1403 18:07
این روزها مثل همیشه سرم شلوغ است، خبرنسبتا خوب این بود که مادرم بالاخره وقت مصاحبه گرفت اما متاسفانه سفارت ترکیه ویزا نمی دهد مگر اینکه مستقیم از خود سفارت آمریکا به وزارت خارجه اش نامه بزنند، خیلی پیگیری کردم این چند هفته متاسفانه جواب درستی نگرفتم و مجبور شدم وقت مصاحبه را عقب بیندازم تا راه حلی پیدا کنم. در بدترین...
-
فرودگاه نوشت
جمعه 6 مهر 1403 02:54
به همین زودی برگشتم چون توی فرودگاه هستم و وقت دارم بنویسم. پروازم ساعت ۶ صبح است و من از دو و نیم بیدار شدم تا چمدانم را ببندم. دیشب خیلی خسته بودم و زود خوابیدم. دیشب که گوگل مپ را نگاه می کردم مسیر خانه تا فرودگاه را ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت زده بود برای همین لیفت را برای ساعت سه و نیم صبح رزرو کردم اما توی ماشین که...
-
از خار پاشنه تا سفر کاری
یکشنبه 1 مهر 1403 10:46
اینجا که آمدیم خیلی پیاده رویم بیشتر شده چون بیمارستان بزرگ است و دفتر کار ما رزیدنتها در ساختمان قدیمی بیمارستان است و بیمارستان اصلی دو ساختمان آن طرفتر ما هست. همه ی ساختمانها البته به هم متصل هستند از طریق پل هایی که بینشان ساخته شده ولی اگر هوا خوب باشد و نخواهیم به کافه ی ساختمان همسایه سر نزنیم اینمسیر را...
-
بیمارستان جدید
دوشنبه 8 مرداد 1403 18:41
کمی در مورد بیمارستان: ماه اول orientation یا آشنایی با روال کار بیمارستان تمام شد. با بیمارستان قبلیم خیلی فرق می کند، بعضی جنبه هایش می توانم بگویم پیشرفته تر است و بعضی جنبه هایش هنوز جای کار دارد. انتظارات از رزیدنت اینجا خیلی بالاتر است و به همان نسبت رزیدنسی را سختتر و پر چالش تر می کند. جدا از کارورزی های پنج...
-
هوای دوست
چهارشنبه 3 مرداد 1403 20:22
امروز دلم هوای حرف زدن کرده آن هم با دوستی که بلد است گوش بدهد. قدیمها دوستم نادیا این نقش را به عهده داشت. الان که فکر می کنم می بینم نادیا هیچوقت من را قضاوت نمی کرد وقتی ازش می خواستم نظرش را صادقانه بیان می کرد و فارغ از اینکه چه میگفت هیچ وقت از حرف زدن باهاش و شریک کردن داستانها و رازهای زندگیم با او پشیمان...
-
کار جدید، شهر جدید
جمعه 22 تیر 1403 15:25
بیشتر از دو هفته است که زندگی توی شهر جدید را شروع کردم. شهر خوش آب و هوایی است برای تابستان. چند روزی بارندگی شدید داشتیم و امروز هوا عالی بود. خانه ی ما در محله ی تاریخی شیکاگو قرار دارد. کلی خانه های قدیمی با نماکاری ستون و تاج. بعضی مجتمعهای آپارتمانی مثل قصر هستند با همان ستونهای بلند و قلعه های سر به فلک کشیده....
-
کلینیک
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 20:57
این روزها کلینیک سرطان خون یا لوکمی هستم، اکثرا مریضهایی هستند که پیوند سلولهای بنیادی کردن برای درمان. خیلی هاشون جوان هستند. یکی دو تا مریض هستند که از همون اول که مرخص شدند از بیمارستان بعد پیوند، کارای تنظیم دارویی شون رو من انجام میدم. یکیش دختر بیست و چند ساله ای هست که این روزهای اول حسابی دل و روده اش به خاطر...
-
هفته های پایانی
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 07:55
گندم جان (تیلو) لطف کرده و تو وبلاگش از من یادی کرده. دیدم که درست میگه خیلی وقته ننوشتم یا اگه نوشتم درحد خبر دادن بوده. راستش مثل همیشه سرم شلوغه اما چون دو ماه آخر رزیدنسی هست باید همه پروژه ها رو جمع کنم و همزمان دارم کارهای شیکاگو را انجام می دهم. انتقال لیسانس فارمسی ام به ایالت جدید و جدا از روند طولانی و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اسفند 1402 11:37
سلام به همگی خبر خوب اینکه قبول شدم آن هم انتخاب اولم. تا چند ماه دیگر وسایلمان را جمع می کنیم و راهی شیکاگو می شویم. شهری بزرگ و شلوغ. پیش به سوی ماجراهای تازه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفند 1402 12:12
انتخاب نهایی ام را دیروز فرستادم. دو هفته ی دیگر نتایج می آید. خوبی اش این است که این مدت اینقدر سرم شلوغ است که فرصت فکر کردن و اضطراب ندارم. تا چه پیش آید.
-
تمام نقابهای من
دوشنبه 23 بهمن 1402 23:04
نشسته ام توی تختم در هتلی در ویسکانسین. در یکی از سردترین ایالتهای میدوست (غرب مرکزی؟) امروز مصاحبه داشتم با بخش داروسازی پیوند اعضا. همه چیز به نظر خودم به خوبی و خوشی گذشت. فارمسیستها در این قسمت کشور اختیارات زیادی دارند و بهترین محل برای آموزش و یادگیری هستند. یکی از مصاحبه هایم با نفرولوژیست یا دکتر متخصص کلیه...
-
مصاحبه ها
شنبه 30 دی 1402 18:55
سلام به همگی. این روزها خیلی سرم شلوغ است اما خبر خوب این که پنج تا دعوت به مصاحبه گرفتم از بیمارستانهای بزرگ اینجا. هر کدامشان یک سر کشور هستند. شمال، شمال شرق، شرق و مرکز. نکته ی جالب اینکه یکی از رزیدنت پیوند یکی از این بیمارستانها برای پوزیشن که تازگیها در بیمارستان ما باز شده اپلای کرده و این بهانه ای شده که...
-
سالی که گذشت...
یکشنبه 10 دی 1402 22:24
دو ساعت و خرده ای تا شروع سال نو باقی مانده. ۲۰۲۳ سالی پر ماجرا برایم بود، اتفاقهای خوب آینده سازی اتفاق افتاد مهمترینش فارغ التحصیلی و شروع رزیدنسی بود. اتفاقهای تلح هم کم نبود، تلخترینش از دست دادن دایی محبوبم بود. دایی ام از آن آدمهای دوست داشتنی بود که زندگی برایش آمد نداشت. کلی بدبیاری برایش پیش آمد و سختترینش...
-
دیزنی لند
دوشنبه 20 آذر 1402 04:28
سلام به همگی، سفر من هم به خوبی و خوشی تمام شد. کنفرانس در شهر آناهایم که دیزنی لند در آن قرار دارد برگزار شد. دیوارهای دیزنی لند از هتل تا محل برگزاری کنفرانس پیدا بود و شبها صدای آتش بازی می آمد. از ساحل معروفشان هم ۳۰-۴۰ دقیقه ای فاصله داشتیم. اما آنقدر هفته ی شلوغی داشتیم که فرصت نکردیم به هیچ کدامشان سر بزنیم....
-
مسافرت
جمعه 10 آذر 1402 07:44
سلام به همگی. حال من خوبه مثل همیشه سرم شلوغ است. امشب پرواز می کنم به کالیفرنیا برای کنفرانس سالیانه. اینجا جایی است که قرار است با بیمارستانهای مختلف برای سال دوم رزیدنسی صحبت بکنم و ببینم کجا به معیارهایم نزدیکتر است. این دومین بار است که بدون خانواده سفر می کنم. پارسال تنها سه روز بود اما امسال یک هفته قرار است...
-
سگ سیاه
یکشنبه 30 مهر 1402 19:08
چند وقتی هست افسردگیم شدت گرفته، دل نازک شدم و برای کوچکترین موضوعی که کمی غمگین باشد اشکم درمی آید. دارویی که استفاده می کنم استرسم را تا حدی کنترل می کند اما برای افسردگیم نیاز دارم حرف بزنم. چند روز پیش با ون که هم مشاورم هست هم استادم بود برای دو هفته بخش پیوند قلب، حرف می زدم ناخواسته شروع کردم به حرف زدن در مورد...
-
بعد از مدتها
جمعه 28 مهر 1402 23:53
امروز رور آخر روتیشن پیوند اعضا بود. چهار هفته ای که مثل برق و باد گذشت و باعث شد تصمیمم را برای تخصص بگیرم. از هفته پیش شروع کرده ام به تماس گرفتن با بیمارستانهایی که رزیدنسی پیوند اعضا را برای فارمسیستها دارند. تلاشم بی نتیجه هم نبوده. با یکی از بیمارستانهای عالی در زمینه ی پیوند اعضا تماس گرفته ام. با رزیدنتشان...
-
روزهای سخت
شنبه 8 مهر 1402 21:23
تجربه ام در بخش بیماریهای داخلی فوق العاده آموزنده و جالب بود، اما انتطارات بالای استادم بدجوری روی روانم اثر منفی گذاشت با اینکه خیلی چیزها ازش یاد گرفتم اما به خاطر استرس و فشاری که روزانه بهم وارد می کرد از یک جایی بریدم و نتوانستم پا به پای انتظاراتش پیش بروم. حتی یک panic attack هم داشتم که به خاطرش کار را تعطیل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1402 03:16
روز اول بخش جدیدم هست؛ بیماری های داخلی. آخر هفته ای شیفت بودم و از خستگی شب زود خوابم برد.ساعت ۱۲ بیدار شدم و تا الان که سه و نیم صبح هست بیدارم. قلب را تازه تمام کردم، کلی چیز یاد گرفتم اما به خاطر ساختار rotation فرصت کافی نبود تا بیشتر استفاده ببرم. این روزها سرم اینقدر شلوغ است که وقت خیلی کمی را با همسر و پسرک...
-
گوشی نو
دوشنبه 23 مرداد 1402 19:33
بالاخره بعد از کلی بالا پایین کردن، بودجه ام را بررسی کردن، مزایا و معایب لیست کردن، بالاخره بین آیفون و سامسونگ، همان برند همیشگی یعنی سامسونگ را خریدم. نه که اهل ریسک و امتحان چیزهای تازه نباشم راستش از نظر اقتصادی وقتی قیمت مدلهای معادل مقایسه کردم اصلا به صرف نبود چون آیفون چیزی حدود ۶۰۰ دلار گرانتر درمی آمد....