پسرم چهارساله شده، گذر زمان را از بزرگ شدن او حس می کنم. امسال اولین تولدی بود که کاملا می دانست چه خبر است. قبلا در مورد تم تولد و طرح کیک و کاپ کیک باهاش حرف زده بودم. شاید سه هفته ی پیش بود و دیروز که حرفش شد همه ی حرفهایمان را یادش بود و انتظار همان ها را هم داشت. پسرکم این روزها به شدت جذب برنامه ی بلوکهای عددی (numberblocks) شده و باعث شده پنجره ی ریاضی ذهنش به طرز غیرمنتظره ای باز شود. پسرک جدا از شمردن و دانستن اعداد زوج و فرد، جمعهای یک تایی و دوتایی را کاملا یاد گرفته، تمام جدول ضرب را بلد است و با منها هم تا حدی آشنا شده. معلم مهدش مدام می گوید استعدادش خیلی زیاد است و پیگیر باشیم و روی استعدادش سرمایه گذاری کنیم. من و پدرش تصمیم گرفته ایم بگذاریم برایش حالت سرگرمی داشته باشد و خیلی جدی نگیریم و فشار زیادی سر بچه نیاوریم. اینطور شد که تم تولدش را هم با شخصیتهای عددی تزئین کردیم و چون رنگ مورد علاقه اش این روزها رنگین کمان است کاپ کیکهایش را رنگین کمانی سفارش دادیم. برای هدیه ی تولدش دوچرخه ی واقعی گرفتیم. پسرک در رکاب زدن و هدایت سه چرخه اش حرفه ای شده و به نظرمان وقتش است که روی دوچرخه کار کند.از دیدنش خیلی خوشحال شد ولی هنوز امتحانش نکرده، گفت که خیلی بزرگ است و سه چرخه اش را ترجیح می دهد. فعلا جلوی چشمش باشد تا وقتی که آن حس بزرگ بودن دوچرخه برایش عادی شود. این هم عکس تولد پسرک، بادکنکها بعدا تزئین شدند اما موقع گرفتن این عکس هرکدام گوشه ای ولو شده بودند. پسرک پنج بار از ما خواست شمع تولدش را روشن کنیم تا دوباره فوت کند و هربار هم باید برایش happy birthday را می خواندیم. دفعه ی آخر خودش خواند و شمعش را فوت کرد و گفت I'm done, it was fun