گندم جان (تیلو) لطف کرده و تو وبلاگش از من یادی کرده. دیدم که درست میگه خیلی وقته ننوشتم یا اگه نوشتم درحد خبر دادن بوده. راستش مثل همیشه سرم شلوغه اما چون دو ماه آخر رزیدنسی هست باید همه پروژه ها رو جمع کنم و همزمان دارم کارهای شیکاگو را انجام می دهم. انتقال لیسانس فارمسی ام به ایالت جدید و جدا از روند طولانی و پرهزینه ی اداری باید امتحان مقررات فارمسی آنجا را هم بدهم. دنبال خانه هم می گردم، چند جایی را زیر نظر گرفته ام و ببینم کدام یکی جور می شود. شیکاگو شهر بزرگی است و بر خلاف شهر فعلیمان که خیلی وابسته به ماشین شخصی هستیم آنجا مردم از حمل و نقل عمومی استفاده می کنند و پارکینگ پیدا کردن کار سختی هست و خیلی از مجتمعهای آپارتمانی هزینه ی بالایی برای پارکینگ می گیرند. ما هم که دو تا ماشین داریم، تصمیم گرفتیم یکی را بفروشیم و همسر جان همین دو روز پیش ماشین خودش را فروخت. حالا برای دو ماه باقی مانده خودش صبحها من و پسرک را می رساند و عصری هم دنبالمان می آید. حال دلم هم خوب است بعضی روزها روشن تر از روزهای دیگر هست.
تیلو راست میگه دیر ب دیر مینویسی
ولی ما می بخشیمت
امیدوارم همیشه حال دلت خوب باشه
مرسی مهتا عزیزم، دوست ندیده ی قدیمی
انشالله به سلامتی
ممنونم زهره جان
همه ی روزهات روشن و پرنور
تو خودت خورشیدی
انقدر پرتلاش و پرانرژی هستی که با لطف پروردگار به هرچی بخوای میرسی
برات بهترینها را آرزو میکنم
رفیق قدیمی
سلام
قبول نیست.
این هم فقط درحد خبررسانی بود