امروز روز اول ماه رمضان هست و پریروز اسباب کشی داشتیم. وسایل بزرگ را با کمک همسر جان جابجا کردیم و وسایل آشپزخانه مانده که با توجه به فضای کوچک آشپزخانه باید درست حسابی سازماندهی کنم تا به همه چیز جا برسد. به آپارتمانی نزدیک دانشگاهم نقل مکان کردیم که متاسفانه کل این منطقه نزدیک فرودگاه است. صدای هواپیماها خیلی آزار دهنده است و شبها درست حسابی خوابمنمی برد و صبح ها هم با صدایش بیدار می شوم. خانه ی قبلی تا نفس نمی کشیدی صدایی نمی آمد اینجا اما داخل شهر است و شلوغ. همسر جان نیامده صدای هواپیما برایش عادی شده و می گوید بهش فکر نکنم. برای من اما هنوز صدای ناخوشایندی است. جدا از آن یک صدای عجیب کوبیدن چیزی، هر چند دقیقه یکبار می آید که تا بینهایت مغزم کش می آید. اینجا به پنجره ی دوجداره و دیوار عایق اعتقادی ندارند و ساختمانها اغلب قدیمی اند. حالا از بدی هایش که بگذرم اینجا نزدیک مرکز شهر است قدم به قدم کافه رستوران های شیک و خوش انرژی. خصوصا آنهایی که میز و صندلی هایشان را بیرون گذاشته اند. زندگی خیلی پررنگ جریان دارد و بر خلاف منطقه ی قبلی مان، اینجا تعداد آدمهایی که پیاده قدم می زنند یا دوچرخه دارند فراوان است. محل کار جدیدم هم ۵ دقیقه پیاده تا خانه مان فاصله دارد و دانشگاه جدید نهایت ۱۰ دقیقه با ماشین راه است آن هم به خاطر چراغهای زیادی که در مسیر است. آپارتمان جدید هم طبقه ی دوم است و خبری از بوی نا نیست. اتاق خوابمان خیلی بزرگتر از قبلی است و می توانم یک گوشه را راحت به میز مطالعه ام اختصاص بدهم . محله ی قبلیمان کلا مسلمان نشین بود و پوشیدن حجاب عادی اما اینجا نه. مردم زل می زنند و تا چند ثانیه ای حواسشان هست به حضور یک خانم مسلمان. هنوز تنهایی بیرون نرفتم و کارم هم شنبه ی بعد شروع می شود. باید منتظر داستانهای جدید باشم. خلاصه ی کلام اینکه زندگی جریان دارد و من هم مثل همیشه در جریان زندگی شناورم.
منزل نو مبارک بلامیسر


شادو سلامت زی جان قُربان
فدای شما باران جان. لطف داری
خونه نو مبارک عزیزم
امیدوارم همیشه در مسیر آرامش و خوشبختی باشی
مرسی الی جان. واسه تو هم همین آرزو رو دارم
بنطر میاد محله ی جدید مزایاش بیشترراز معایبشه. اگه ب صدای هواپیما عادت کنی.
اونو که عادت میکنم انشاالله
چقدر خوب
رمضانت مبارک
خونه نو مبارک
محله نو مبارک
تجربه های نو مبارک
الهی به شادی همشون را بگذرونی
مرسی گندم عزیزم