* آقای همسر امروز امتحان رانندگی دارد و من خیلی استرس دارم. فکر نمی کنم چیز سختی باشد و آقای همسر هم رانندگیش خیلی خوب است اما اسم امتحان که می آید آدم ها توی هول و ولا می افتند که ای وای امتحان است. حال و روز آقای همسر هم تقریبا همین شکلی است. دعا کنید پاس شود. برایمان مهم است که بار اول قبول شود.خدا به خیر بگذراند.
* امروز صبح اتفاق بدی افتاد. من و ادل مشغول دویدن بودیم که آخرهای اولین دورمان ناگهان ادل سر خورد و بدجور زمین خورد. انگشت انگشتری دست راستش شکست. به همین سادگی! خیلی ناراحت شدم. بیشترین نگرانی اش بابت عقب افتادن کارهایش است چرا که راست دست است و با دست چپش نمی تواند به سرعت آن یکی کار کند. خدا به خیر بگذراند.
* دچار یک سری مشکلات زنانه ای شدم. نمی دانم علتش چه می تواند باشد. آخرین بار هم که پیش متخصص زنان رفتم همه معاینات و آزمایش ها نرمال بود. به قول همه ی دکترها همه اش از استرس است! دکتر خودم هم برای مشکل معده ام امپرازول همیشگی را نوشت و البته جواب آزمایش هلیکوباکترپایلوری ام هم مثبت بود و این یعنی یک وقت ملاقات دیگر با دکتر برای آزمایش های تکمیلی. سه سال پیش که آزمایش دادم جوابش منفی بود. هلیکوباکتر پایلوری باکتری سخت جانی است که در لایه های عمقی معده زندگی می کند. در معده بسیاری از آدم ها زندگی می کند اما بسته به وضعیت بدنی در برخی افراد می تواند ایجاد التهاب و زخم معده کند. باید دید دکتر در ویزیت بعدی چه آزمایش هایی را درخواست می کند. خدا به خیر بگذراند.
*خلاصه اینکه مراقب خودمان باشیم و خدا تمام بلایا را از سرمان به خیر بگذراند.
بعدا نوشت: آقای همسر قبول نشد. آقا یادش رفته موقع عقب راندن، پشتش را نگاه کند! ساده ترین کار ممکن که همیشه من را مجبورمی کند انجامش بدهم! خیر باشد دیگر. انشاالله امتحان بعدی!
اخیش
نگران نباش
انشاله دفعه بعدی
انشاالله گندم جان. دعا کن
انشالا مشکلی نباشه و همسر محترمتان هم حتمن قبول خواهد شد.
انشاالله ممنون از دعای خیر شما
انشالله امتحان بعدی قبول بشن و خانوم ادل هم زودتر خوب بشن و شما هم همیشه تندرست و سلامت باشید من خیلی دوستتون دارم شما خیلی دوست داشتنی هستید حضورتون تو وبلاگم همیشه برام لذت بخشه
ممنون از دعاهای خوبت ترانه جان

لطف داری خانم. خیلی از چالش هایی که داری مشترکه تو اون سن و سال و دوران و شرایط. منم تجربه شون کردم .
نگران نباش..دفعه اول اینقدر آدم استرس داره که دست و پاشو گم میکنه..

حالا بد هم نشدا، یه چیزی برای سرکوفت داری خدمتشون
وای نمیشه. جناب انقدر حساسه که نمیشه این چیزا رو زیاد به روش آورد
ایشالا قبوله، نگران نباشه اصلا, فقط به یه چیزای خاصی گیر میدن. خیلیم اروم نرونه. بابای من اومد اروم برونه که قبولش کنن راحت، هی بهش میگفت چرا انقدر اروم میرونی :))
ای واااای. بنده خدا. خیلی دردناکه شکشتگی. خیلی خبر بودی بود.
کاش اینبار زودتر وقت بدن
زود وقت دادن منتها مجبور شدم کنسلش کنم تداخل داشت با برنامه هامون. افتاد دو ماه دیگه

آره بنده خدا خیلی ناراحت شدم. کاش زودی خوب بشه
دعا کن واسش. مرسی