امشب قرار است بیایند، برایم دعا کنید. این پست باشد تا بعدا تکمیلش کنم!
بعدا نوشت: برای جلسه اول خوب بود، خدا رو شکر. نه دعوایی شد، نه بحثی بالا گرفت، نه کسی بی احترامی کرد و نه کسی تصور کرد که مورد بی احترامی قرار گرفته. آخر جلسه شرایط فضایی پدرم مورد بحث قرار گرفت و طبق معمول مرغ پدر یک پا داشت و بس. بگذریم، فعلا این قسمت را نمی خواهم بسط بدهم.
آقای خاستگار آمد؛ خوش تیپ، خوش لباس، مرتب و منظم . دقیقا شکل کلاسیک مردهایی که می روند خاستگاری، از مدل مو بگیر تا مدل کت شلوار. همانقدر محجوب و همانقدر علاقه مند. قدش به بلندی نبود که توی عکسهایش نشان می داد، با اینکه قبلا قدش را بهم گفته بود و می دانستم اختلافمان چقدر است اما نمی دانم چرا تو عکسها کش آمده بود! کلا عکسهایش از خودش بهتر بود، اما یک چیزی خودش داشت که عکسهایش اصلا نداشت. آن هم زبان نگاهش بود. چندباری نگاهمان به هم تلاقی کرد و یک جایی چشمهایش داد می زدکه دخترجان من تو را می خواهم!
چشمهایش داد می زدکه دخترجان من تو را می خواهم!
ای داد از این رسم ها. همیشه دردسرساز هستند. اما خوب چاره ای نیست واقعا نمی شه فکر پدر مادرها را عوض کرد.
این روزها انگار بیشتر و بیشتر این دو نفر را با هم مقایسه می کنی صحرا.
طبیعیه آنا، یک موقعیت یکسان با دو شخص متفاوت.
خب بیا خبر بده
تو دلم آشوب شد دختر
امیدوارم امشبی که گفتی عالی پیش رفته باشه
دیشب دوباره اومدن؟
چی شد؟
دختر ما را بیخبر نزار
انشالله که خیر و صلاحت هرچی هست همون بشه
انشالله
چه خبر
خب ما چشم به راهیم
نمیای یه خبری
بگی تو خونتون چه خبره
از آقای خواستگار جان چه خبر داری
میگم
خدا رو شکر که فهمش بالاست. و کار بزرگتر ها رو به خودشون واگذار میکنه . هیچ چیزی بالاتر از باشعوری نیست ، بالاتر از تیپ و ظاهر...
مواظب خودت باش دخترووووو....
چشم، برام دعا کن بهار جان
سلام
..دلت محکم باشه
به امید خدا به خوبی پیش میره دختر جان
سلام سارای عزیزم. انشالله
چرا من دیر رسیدم
شاید چون تو پست قبل نوشتی من صبح متوجه نشدم
خوشحالم
میدونی
اینکه اقای خواستگار خوب بوده ... پسندیدی... اینکه اینقدر فهمیده و باشعوره که حرفهای بزرگترها را به تو ربط نمیده... اینکه تیپش را دوست داشتی... اینکه نگاهش بهت گفته
جلسه بعدی کی هست؟
امشب گندم، امشب
ای جااان
آخی
ایشالا به خوبی پیش بره همه چیز.
تیپ دوماد هم که مثل اینکه دوست داشتنی بوده.
صحرا آدرس نداری؟
پس پسندیدی. خدا را شکر که همه چیز خوب پیش رفته است. همیشه اسم خواستگاری می آید قلب من می آید توی دهنم. اما اینکه خوب گذشته است خیلی خوب است. خدا را شکر.
میدونی آنا بحث شیربها همیشه روی اعصاب منه، هیچ کاریشم نمیتونم بکنم، ذهنیتی که روی رسومات غلط ایجاد شده من نمیتونم یک شبه و دو شبه عوض کنم، هربار که روی این قضیه توی هر خاستگاری بحث میشه دلم میخواد آب بشم برم تو زمین. خدا رو شکر آقای خاستگار در این مورد از من انتظاری نداره، گفته این بحث بزرگتراس و اونا باید کنار بیان. نمیدونی آقای سابقا عاشق سر این قضیه شیربها چه بلایی سرم اورد، شب خاستگاری من گریه میکردم...
انشالا که همه چیز همان طوری پیش می رود که دوست داری.
انشالله
البته احساس نکنی فضولیه ها
ولی نمیخواستی مثلا صبح یه جایی باهاش قرار بزاری و ببینیش؟
به فکرمون رسید، راجع بهش با هم حرف زدیم، میدونی پدر من حساسه رو این چیزا و ما تصمیم گرفتیم فعلا اول کاری کسی رو حساس نکنیم که بخواد پیش زمینه بدی ایجاد کنه. مشاورم هم قبلا بهم گفته بود که اولین دیدارمون توی خونه باشه، علتشم نگفت یا اگه گفت من یادم نیس!
نگران هیچی نباش
از صبح فقط به فکر خوشگل شدن باش
به فکر چیدن میوه ها
میخوای یه کوچولو شیرینی هم بپزی؟
نه پوستت خسته میشه... امروز فقط به فکر خودت باش
این چند روزه انقدری کار کردم تیلو اصلا لهم، امروز فقط استراحت و کارهای دم دستی. یکم به خودم میرسم که این خستگیه از چهره ام بره بیرون