آقای خاستگار در یک حرکت انتحاری هرچه توی دلش بود را ریخت روی دایره. این بی قراری مردها در ابراز علاقه برایم جالب است . جالبتر اینکه وقتی ابراز عشق و علاقه می کنند حس می کنند بعد از آن حق مالکیت ویژه ای روی مورد علاقه شان دارند. گفت حس می کند دیر می شود اگر نگوید و بعد کار خودش را کرد. هر چی حرف عاشقانه بلد بود ردیف کرد و من گوش دادم. اعتراف می کنم وقتی لفظ دوستت دارم را به زبان آورد دستهایم بی حس شد. مثل همان وقتهایی که عاشقانه در گوشم زمزمه می شد...ترسیدم، جا خوردم، حتی بعدش ضربان قلبم کمی بالا رفت و تازه فهمیدم دل بیچاره ام هنوز زنده است! شاید لحظه ای بیشتر نبود اما همین جم خوردن لحظه ای حسابی غافلگیرم کرد. فکر نمی کردم دلم هنوز کار بکند! به قول آقای خاستگار لا مذهب هر چقدر هم چوب بخورد باز کار خودش را می کند. ..
الهی به زودی دل ترسیده ات توی دستهای امن آقای خواستگار به لطف خدا قرار بگیره عزیز دلم
دل ترسیده من یه مأمن میخواد، کاش اینبار آدرس خونه رو درست اومده باشه
خداوند دلت را به حق این روزهای عزیر آروم کنه...
انشالله
آخیش
چوبش نزن
چوب نادونی یکی دیگه را یکی دیگه نباید بخوره
گناه داره
چوب نمیزنم گندم. ولی دلم ترسیده