لحظه های زندگی

دیروز با صاحب آپارتمانی در مریلند تماس تصویری داشتم. آپارتمان دو خوابه‌، تمیز و مرتب، در طبقه دوم یک ساختمان شانزده طبقه که تمام امکانات لازم برای زندگی راحت را دارد؛ از باشگاه و استخر گرفته تا یک پارک کوچک برای بچه‌ها. با اینکه فاصله‌اش از محل کارم نسبتاً زیاد است (حدود ۴۵ دقیقه)، بهترین ویژگی‌اش این است که ایستگاه مترو درست بیرون مجتمع قرار دارد. این یعنی صبح‌ها می‌توانم مستقیم با مترو به ایستگاهی برسم که شاتل بیمارستان در آن توقف دارد و باقی مسیر را با شاتل بروم و این یعنی دیگر نیازی به رانندگی ندارم که خودش یک امتیاز بزرگ است.

دلیل اینکه در این منطقه دنبال خانه می‌گردیم، وجود مدارس خوب است. پسرم سال آینده باید به مدرسه برود و از حالا باید به فکر باشیم. اجاره این آپارتمان کمی بالاتر از بودجه‌ای است که در نظر گرفته بودیم، اما در مقایسه با خانه‌های دیگری که دیده‌ام، مزایای بسیاری دارد که ارزشش را دارد. قرار شد اپلای کنیم. ان‌شاالله که همین‌جا به خیرمان باشد و خیالمان از بابت خانه راحت شود.

چند روز پیش در گروه تلگرامی دوستان خبر ناگواری شنیدم. یکی از خانم‌های عضو گروه که دکتر هم بود، همراه مادرش که از ایران برای دیدار دختر و نوه چهارماهه‌اش آمده بود، هنگام پیاده‌روی با ماشین تصادف کردند و متأسفانه هر دو فوت کردند. خوشبختانه بچه آسیب جدی ندیده و تازه از بیمارستان مرخص شده. خیلی ناراحت شدم؛ تصور کن در این غربت، با چه سختی زندگی برای خودت بسازی و بعد این‌طور، آن هم با مادرت که با کلی زحمت آمده تا کنارت باشد، از دنیا بروی...

این روزها یک سریال کره‌ای به نام "وقتی زندگی به تو نارنگی می‌دهد" می‌بینم. داستان زندگی دختری فقیر از خانواده‌ای ماهیگیر است که روایت زندگی‌اش از کودکی تا بزرگسالی را دنبال می‌کند. چند قسمت اول آن‌قدر اشک ریختم که همسرم می‌گوید این سریال را برای بهانه‌ای برای خالی کردن خودت  انتخاب کردی. شاید حق با او باشد. این روزها با خبری بد درباره یکی از اعضای خانواده‌ام درگیر هستم که هنوز به کسی نگفته‌ام. فعلاً فقط می‌توانم حمایت کنم و روحیه بدهم. شاید بعداً درباره‌اش بنویسم.

زندگی همین است؛ ترکیبی از شادی و غم، سربالایی و سراشیبی، امید و ناامیدی. هیچ لحظه‌ای خالی از معنا نیست.

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه شنبه 20 اردیبهشت 1404 ساعت 04:55

خوشحالم که خونه مورد نظرت رو پیدا کردین. مبارک باشه. نزدیک بودن به ایستگاه مترو واقعا خوبه.
زندگی همینه دیگه قول توآمیخته ای از غم و شادی.

مرسی ترانه جان

ربولی حسن کور شنبه 20 اردیبهشت 1404 ساعت 03:49 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم بهترین خونه ممکنو پیدا کنید
بیچاره اون بچه

سلام
و بله اون بچه و پدرش زندگیشون تا ابد عوض شد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد