اینجا که آمدیم خیلی پیاده رویم بیشتر شده چون بیمارستان بزرگ است و دفتر کار ما رزیدنتها در ساختمان قدیمی بیمارستان است و بیمارستان اصلی دو ساختمان آن طرفتر ما هست. همه ی ساختمانها البته به هم متصل هستند از طریق پل هایی که بینشان ساخته شده ولی اگر هوا خوب باشد و نخواهیم به کافه ی ساختمان همسایه سر نزنیم اینمسیر را استفاده نمی کنیم چون مثل این می ماند که از بالای حرف L تا انتهایش را برویم با کلی پیچ و خم و آسانسور بالا پایین شدن. به جایش از ساختمان خارج می شویم و مسیر را از خیابان تا بیمارستان پیاده می رویم، هم هوایی به کله مان می خورد هم زودتر می رسیم. غرض از نوشتن همه اینها این بود که از وقتی رزیدنسی ام شروع شده خار پاشنه ی پا پیدا کردم، آنهایی که تجربه اش را دارند می دانند شدیدترین درد وقتی است که بعد از یک روز طولانی سرپا بودن می نشینی برای چند دقیقه ای و آن وقت است که پایت شروع می کند به درد گرفتن و وقتی دوباره بلند می شوی که راه بروی درد آنقدر شدید می شود که اصلا توان تحمل وزن پا را نداری. پای چپم وضعش بدتر است اما این اواخر پای راستم هم شروع کرده به اذیت کردن. می دانم که راه حلش کفش طبی و یخ درمانی و نرمش های کششی هست. خلاصه دکتر رفتم و علاوه بر چیزهایی که خودم می دانستم ارجاعم داد به متخصص پا (پودیاتریست) برای چند هفته ی دیگر که اگر نرمش ها جواب نداد بروم تزریق انجام بدهم. خودم فکر می کنم جدای از پیاده روی زیاد، اضافه وزنم هم مزید علت خار پاشنه ام شده، این چند ماه اخیر وزنم زیاد شده و حالا باید شروع کنم به رژیم و ورزش. فعلا قصدم این است که برنج و شیرینی را حذف کنم تا پایم بهتر شود و ورزش را شروع کنم.
آخر این هفته می روم یک کنفرانس آموزشی سه روزه در شهر محل زندگی سابق مان. اکثر رزیدنتهای فارمسی و فلوهای سال اول جراحی پیوند از سراسر کشور می آیند برای کمپ فشرده ی آموزشی. من اپلای کرده بودم برای هزینه سفر و قبول شدم. هزینه ی هواپیما و هتل را خودشان می پردازند. وتوی این سه روز از صبح تا عصر سر کلاس هستیم و شبها هم برنامه ی تفریحی گذاشته اند، یکی از شبها که برنامه ی رقص دارند قرار گذاشته ام با استاد راهنمای پارسالم برویم بیرون. دلم برای دیدن دوستان و بعضی استادانم تنگ شده. یکی از دوستانم را هم روز آخر قرار است ببینم. خلاصه اینکه یک آخر هفته ی متفاوت در پیش است.
سلام خانم دکتر جااان..

خوشحالم که به جاهای خوب کار رسیدی.... آی عشق میکنم با آدم های پرتلاش
و اما نگونگو از خار پاشنه...منم بیش از دو سه ماهه که درگیرم...تزریق هم کردم اما خوب نشده هنوز...(یک ماه میگذره از تزریق) یک ماه بیشتره پیاده روی نمی تونم برم
اضافه وزن که خدا بکشدش همش تقصیر همونه
مرسی بهار جانم
سلام دوباره
این صدای شماست آیا؟
https://bimoghadame.blogsky.com/1403/06/21/post-24/%db%8c%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%82%d8%af%d9%85%d8%a7%db%8c-%d9%88%d8%a8%d9%84%d8%a7%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-#comments
سلام، نه من از این کارها نکردم
عزیزدلم
انشاله بلا ازت دور باشه
تازه دارم حس میکنم دور شدی... وقتایی که تند تند مینوشتی و از هر روزت خبر داشتیم خیلی نزدیک بودیم و فاصله مفهومی نداشت ... اما حالا...
انشاله که همیشه مشغله های خوب زندگی سرگرمت کنن... رو به پیشرفت و قدم زدن در راه رسیدن به چیزهایی که میخوای...
برات بهترین ها را آرزو میکنم
مراقب سلامتیت باش
گندم جان من ولی هرروز بهت سر میزنم، ممنون که مینویسی
سلام
امیدوارم کار به تزریق نکشه.
توی شهر سابق هم خوش بگذره. کاش میشد خانوادگی بروید.
سلام آقای دکتر والا با این وضع بعید میدونم بدون تزریق خوب بشه
قبلا سفر کاری با خانواده رفتم خیلی جواب نمیده چون آدم نه میتونه با خانواده باشه نه با همکارا