صبح ها که از خواب بیدار می شوم انگار سنگ آسیاب را به کمرم بسته باشند نمی توانم خودم را تکان بدهم و با کلی زحمت و درد مبهم و شمرده شمرده سر تخت می نشینم. اگر همسری بیدار باشد می گویم کمکم کند تا سر جایم چرخ بخورم. حکایتی شده است برای خودش. دیروز خودم را جلوی آینه دیدم و احساس غریبگی کردم با تصویرم. شکم بالاآمده و اندامی که اصلا شباهتی به آن دخترک استخوانی چند ماه پیش ندارد. صورتم گردتر شده و چشمهایم ریزتر! گاهی به همسری غبطه می خورم، بدن ورزیده و چالاک. اوایل بارداری، او هم اضافه وزن آورده بود و بهش هشدار دادم قرار نیست هر دویمان هیکل حاملگی پیدا کنیم و او هم برنامه ی غذا و ورزشش را منظم کرد و حالا او حتی خوش تیپتر از همیشه به نظر می آید. اوضاع من هم خیلی بد نیست و امیدوارم بعد زایمان بتوانم خودم را جمع و جور کنم. گاهی این فکر به سرم می زند که مبادا با این برنامه ی فشرده ی درسها در حق بچه ام کم کاری کنم و آنطوری که باید نیازهایش را برطرف نکنم. اما باز خودم به خودم دلداری می دهم که از پسش بر می آیم و خدا رو شکر دست تنها نیستم و همسر جان برای پدر شدن لحظه شماری می کند و داشتن چنین همراهی کارها را آسان تر می کند. پسرم این روزها با تمام وجودش تکان می خورد. سر جلسه ی امتحان بودم هفته ی پیش و تمام مدت لگد می زد، تمرکز کردن برایم سخت شده بود و ناز و نوازش کردن های من هم تاثیری روی شنا کردنش نداشت. دنیای عجیبی است دنیای پیش-مادر شدن!
سلام عزیزم
خوبی؟اوضاع روبه راهه؟
سلام مینو جان. آره عزیز، خوبم شکر. درسها یکم زیاد شده کمتر سر میزنم. مرسی که به یادم بودی
نگران وزنت نباش بعد از زایمان کم کم برمیگرده به حال اول.
بعد هم این نگرانی همه کسانی ست که دارن مادر میشن. اینکه میتونن مادر خوبی باشن و.. خوبه که همسرت کنارت هست و میتونی بیشتر از هرکسی روش حساب کنی.
راستی کی هست زایمانت؟
مرسی از دلگرمیت ترانه جان
سونو که میگه هفت هفته ی دیگه دیگه تا ببینیم خدا چی می خواد
عزیزممم چ گوگولی
بخاطر علاقه ای ک ب بچه ها دارم
من عاشق خانومای حامله م
مرسی
خیلی اتفاقی وبلاگت رو پیدا کردم
خونئن نوشنه هات خیلی برام جالب بود جسته گریخته چرخی توی آرشیوت زدم
موفق باشی خانم دکتر
خوش اومدی غزل جان
من احساس میکنم این ناتوانی در بزرگ کردن بچه تو فرهنگ ما بیشتره! من بیشتر وبهایی که میخونم مامان ها کلافه هستن اما بیرون از اینجا انگار برنامه ریزی ها بهتر هست... به همه کارات میرسی ... من درک میکنم از دلواپسی های بعد از زایمانت... اما یه چیزی یادت باشه... همیشه همه چی میگذره...
جدا از برنامه ریزی، اینجا تعریف مادر مسئولیت پذیر و دلسوز با فرهنگ ماها متفاوته از خیلی جهات