چشم انداز ده ساله

* سال نوی میلادی مبارک!  

 * هوای سرد این روزها حسابی مچاله مان کرده. من و آقای همسر معمولا هیتر مرکزی را روشن نمی کنیم چون باد گرم بعد از مدتی بدنمان را مثل چوب خشک  و سرمان را پر از درد می کند. یک مینی بخاری برقی گرفته ایم برای اتاق خواب و تمام فعالیتهایمان را هم به آنجا منتقل کردیم. می گویند تمام سردی شهرمان همین دو ماه است و بقیه سال  گرمای بی حد است. برای همین طراحی و ساخت خانه ها جوری است که بیشتر خنک باشد تا گرم. از آن طرف من و همسری جوری برنامه ریزی کردیم که بیشتر از یک میزان خاص برق مصرف نکنیم تا تخفیف مربوطه را شامل بشویم. خوبی  اینجا این است که می توانیم مصرف لحظه ای را در سایت شرکت برق چک کنیم و مطمئن شویم که روی روال مصرف می‌کنیم. خلاصه اینکه تمرین زندگی اسمارت می کنیم!

* کار جدید را شروع کرده ام. جالب است سر و کله زدن با مشتری ها. من هم آدم ساکتی نیستم. لبخند به لب کار مشتری ها را راه می اندازم و معمولا اولین سوالشان این است: اهل کجایی؟ بعضی ها مکالمه را طولانی تر می کنند و از خودشان یا آب و هوا یا کیفیت محصولات و غیره صحبت می کنند. نکته ی جالب این که جز هموطنان خودم بقیه نمی توانند حدس بزنند اهل کجا هستم. یک خانم مصری من را شبیه مصری ها دانست٬ دیگری مالزی و عموما تصورشان عرب سوریه و عراق است. البته بگویم که من شباهت چندانی به هیچ‌کدام از مردم این کشورها ندارم. معمولا از روی نوع پوشش و رنگ پوست حدس می زنند که آن هم معیار دقیقی نیست. مطمئنم اگر حجاب نداشتم  اسپانیولی محسوب می شدم. همسری را هم عموما مکزیکی می دانند. هرچند رنگ پوست مکزیکی ها سبزه است و هر دوی ما رنگ پوستمان زیادی سفید است. خلاصه اینکه مردم عاشق حدس و گمان اند و من هم گاهی قاطی بازی مورد علاقه شان می شوم. من در کارم سریع هستم و در همان روز اول و دوم تحسین همکاران را برانگیختم. البته کار خاصی هم ندارد وررفتن با چهارتا دکمه و بارکد!

*  من و همسری این چند روز تعطیلات کریسمس و سال نو در مورد برنامه های آینده مان زیاد حرف زدیم. فکر اینکه من دوباره شروع کنم و سراغ پزشکی بروم قوت گرفته. حساب دو دو تا چارتا که کردیم در بازه ی  زمانی یکسان می توانم دکترای رشته خودم را بخوانم یا پزشکی را به اتمام برسانم و نتیجه اصلا یکسان نیست! جدا از تفاوت چشمگیر درآمد که نمی توان به سادگی گذر کرد سختی مسیر تقریبا یک چیز است . فرق بزرگ دیگرش این است که پزشکی خواندن خرج دارد و دکترا خواندن درآمد. رفتن به مسیر پزشکی ما را مقروض دولت می کند اما دکترا خواندن هزینه ندارد که هیچ مبلغی هم به عنوان حقوق می دهند.  تفاوت بعد فارغ التحصیلی شروع می شود و اینجا هم پزشکان جزء اقشار پردرآمد محسوب می شوند. مشکلی در مورد توانایی خودم برای ادامه هر کدام از مسیرها نمی بینم.دغدغه بچه دار شدن و زمان بندیش  را هم به کل ماجرا اضافه کنید. همین امروز هم که دست به کار شویم اختلاف سنی فاحشی بینمان خواهد بود. به هرحال هنوز به تصمیم نهایی نرسیده ایم و باید بیشتر بررسی و مشورت کنیم. همسر جان هم تصمیم دارد وارد یکی از رشته های بیمارستانی شود و احتمالا پرستاری جزء یکی از گزینه‌های جدی محسوب می شود. همه ی این برنامه ها یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده نیاز دارد. برای تحقق این چشم انداز ده ساله باید دست بجنبانیم! 

* شاید بگویید چه حوصله ای دارید در این سن و سال می خواهید از صفر شروع کنید. راستش خودمان هم به این فکر کردیم و نتیجه گیری کلی مان این بود که ما برای یک زندگی بهتر به سرزمین فرصت ها مهاجرت کردیم و اگر نخواهیم از فرصت ها استفاده کنیم چرا مشقت سفر را به جان خریدیم. در کشور خودمان من با مدرک ارشدم یک استاد دانشگاه پرکار با موقعیت خوب محسوب می شدم و همسر جان هم یک مهندس با تجربه. قرار نیست به کمتر از آنچه بودیم قناعت کنیم و البته هر کس Time Zone یا محدوده زمانی مخصوص خودش را دارد. آغاز دوباره برای هر کس در سن متفاوتی اتفاق می افتد و ما نباید خودمان را با دیگران مقایسه کنیم یا بدتر اینکه حسرت موفقیت های دیگران را بخوریم. این لفظ Time Zone را از یک کلیپ الهام بخش به عاریه گرفتم. خلاصه ی کلام این که زمان می گذرد و چشم روی هم بگذاریم ده سال دیگر شده و چه بهتر که این ده سال را صرف رسیدن به هدف مشخصی کنیم و البته تنبلی و پشت گوش اندازی در این سیستم جایی ندارد. این ایده آل  ترین صحرایی است که می شناسم: قاطع، مصمم و سخت کوش، پیش به سوی هدف!

* می گویند اهدافتان را بلند نگویید تا اگر عملی نشدند سرخورده نشوید. من راستش اعتقادی ندارم به این تفکر. ما تلاشمان را می کنیم و نتیجه را به آن بالایی واگذار می کنیم. زندگی سرشار از اتفاقات پیش بینی نشده است اما بهانه ی خوبی نیست برای دست روی دست گذاشتن. الان حس این آخوندهای روشنفکر را دارم که رفته اند روی منبر و خیال پایین آمدن ندارند! باشد دیگر تمامش می کنم! حسن ختام هم باشد این دو آیه ی پرمعنا از سوره ی نجم:

وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری

و برای انسان هیچ چیز جز آنچه تلاش کرده نیست و قطعا ثمره ی تلاشش را خواهد دید.

نظرات 6 + ارسال نظر
کتی سه‌شنبه 26 دی 1396 ساعت 22:13

خیلی پستهاتون را دوست دارم،خیلی...ازاینکه از امتحانات سربلند بیرون آمدید...از رایتینگ عالی...برای پیشرفت زبان چه کردید؟؟!کلا از کی زبان را شروع کردید،با سپاس

ممنونم کتی جان. من از دبیرستان کلاس زبان میرفتم. اما دوران دانشگاه بیشتر خودخوانی بوده

هستی سه‌شنبه 19 دی 1396 ساعت 04:18

موفق باشین در مسیری که انتخاب کردین.

ممنونم هستی جان

الی چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 07:45 http://elhamsculptor.blogsky.com/

مطمئنم با هم بهترین تصمیم رو میگیرید

ممنون الی جان. توکل به خدای مهربون

ابانا چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 06:01

عالیه صحرا! نه واسه اینکه مسیری بری بلکه واسه شجاعتت برای فکر کردن و خلق مسیر جدید. و تلاش و دوندگی. و این نگاه جالب ک اینجا سرزمین فرصتهاست و باید استفاده کرد. درود بر تو!

مرسی آبانا جان. دعا کن فکر بشه تصمیم و تصمیم بشه عمل و عمل برسه به نتیجه

بهار شیراز چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 03:17

زود باش پزشکی اتو شروع کن، مقروض شدی فدای سرت...منم دارم به شکلی دیگه مقروض میشم...زود باش خانم دکتر
این همه راه رفتی، غربت رو به جون خریدی، باید کاری کنی دیگه، یه کار بزرگگگگگگگگگ

بهار جون مسیرش پیچ و خم زیاد داره. امیدوارم که خدا خودش بهترین راهو برامون باز کنه
شما که توانایی هر کاری رو داری بهار خانوم یه وام که این حرفا رو نداره

کیهان چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 00:56 http://mkihan.blogfa.com

موفق باشید.
مطمینم به آنچه که می خواهید دست خواهید یافت شک نکنید.

ممنونم
تمام سعیمونو می کنیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد